نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
«یک روز از امیر پرسیدم چرا قرآن زیاد تلاوت و حفظ می‌کند، گفت: دوستی داشتم که ایشان زیاد قرآن حفظ می‌کرد، اما وقتی شهید شد شب دوستم را در خواب ببینم و از او بپرسم آیا حفظ کردن آیات قرآن‌کریم، درجات شهید را در آخرت افزون می‌کند؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «امیر اسداللهی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۶

کتاب « خاطرات ماندگار » شامل خاطراتی از شهدا جنگ هشت ساله دفاع مقدس است که توسط «محمدمحمدی» گرد آوری شده است و هرکدام خاطره‌ای را روایت می‌کند، در ادامه خاطره «معضل سه راهی شهادت» را باهم می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۳۷۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۳

«شهید محمدعلی محمدی‌رامندی در منطقه فرمانده گردان بود، ولی خانواده‌اش نمی‌دانستند و بعد از شهادتش به مسئولیتی که در جبهه بر عهده داشت، پی بردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی محمدی‌رامندی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸

کتاب «در امتداد زخم» خاطراتی از زبان همرزمان و خانواده سردار شهید عبدالرضا اسماعیلی اولین فرمانده گردان استان ایلام است که به زندگی آن شهید در دوران کودکی، جوانی، بزرگسالی و همچنین دوران دفاع مقدس و بعد از آن اشاره دارد که توسط «یاسر بابایی» نویسنده ایلامی گردآوری و تهیه شده و سوره‌های عشق، سپاه پاسداران ایلام آذر ۱۳۹۶ آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴

«من قرار بود بعد از انجام کارهایم برگردم خدمت حاج‌آقا، به محمود ماهی گفتم: اگر دوست دارید بیایید با هم برویم نزد حاج‌آقا و ایشان را ببینید که قبول نکرد و در گوشی به من گفت من اگر با شما بیایم پول برگشت ندارم! ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۴

«هر جا که بوی اخلاص می‌آمد پیدایش می‌شد. تشکیلات خاصی نبود که برای ما برنامه‌ریزی کند. همین‌طور ناخودآگاه به هم می‌رسیدیم ...» ادامه این خاطره از شهید «سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۲

«نگهبان جلوی در سپاه، شهید جهانگیر دستمند بود، پرسیدم: از علی چه خبر؟ گفت: چطور مگر؟ گفتم بچه‌ها می‌گویند مجروح شده است. این را که گفتم رنگ از رخ جهانگیر رفت و اشک‌هایش جاری شد. گفتم چه شده؟ گفت: خدا نکند من همین دیشب خوابش را می‌دیدم. گفتم چه خوابی؟ گفت: در خواب دیدم، جمع زیادی از رزمندگان علی را روی دوش سوار کرده و می‌برند در حالی که شعار می‌دهند «صل علی محمد (ص) یار خمینی (قدس سره) آمد! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۵۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۱

سخن شهید «جعفر بریموندی» قبل از شهادت خطاب به همسرش؛
شهید «جعفر بریموندی» قبل از شهادت خطاب به همسرش می گوید: در آخرین عملیات جعفر حال دیگری داشت، به خانه آمد که از همه خداحافظی کند. او گفت: همسرم! با ایمان باش و طاقت هرگونه سختی را داشته باش، هرگاه ناراحت شدی به همسران شهدا نگاه کن. صبح زود از خواب بیدار شد و خداحافظی کرد.
کد خبر: ۵۳۵۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۰

«پدری که در بدترین شرایط و آسیب‌ها و زخم‌های جسمانی خم به ابرو نمی‌آورد؛ حالا با دیدن تصاویر امام در بیمارستان اشک می‌ریخت و کلافه بود. مرد بی‌ادعای من برای امام گریه می‌کرد و من از دیدن حال و روز او می‌سوختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۵۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

روایتی خواندنی از دوست شهید« فتاح احمدی»؛
دوست شهید« فتاح احمدی»، می گوید: یک شب شهید برگشت و گفت می خواهم امشب را نزد شما باشم زیرا می دانم که شهید می شوم و نمی خواهم دیدارم به قیامت بیفتد. فردا همان روز به منطقه رفت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۳۵۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

«کمی که تاکسی دور شد، متوجه شدند چمدان و همه وسایلی که خریده بودند، داخل صندوق عقب تاکسی جا مانده و او هم رفته است. نیم ساعتی نشسته بودند و کاملا مستاصل که چه کنند. خسرو دست‌هایش را بالا برد و گفت: یا صاحب‌الزمان (عج) من همه تلاشم این بود که جشن نامزدی‌ام در شب ولادت شما باشد، حالا خودت کاری بکن که آبروی من در خطر است ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۴۷۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «محمدرضایی»؛
«یک شب پژاک به یکی از سنگر‌ها نفوذ کرد و یکی از بچه‌ها به نام حسن حسین‌پور را به شهادت رساند. آن شب حاجی به همه نیرو‌ها سرکشی می‌کرد و خیلی خونسرد می‌گفت: تیراندازی به خاطر اشتباه یکی از نیرو‌ها رخ داده و هیچ اتفاقی نیفتاده است ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «حمید محمدرضایی» را همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴

«آقای بهتویی علاوه بر درک مسایل نظامی و قدرت فرماندهی، توجه خاصی در مسایل عبادی و رازونیاز داشت، به گونه‌ای که بار‌ها به چشم خود دیدم که ایشان در دل تاریکی‌های شب به کنجی پناه برده و با خدای خویش مشغول راز و نیاز بود و نماز شب می‌خواند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۳۳۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۴

«نگهبان با سری گرد و چشمانی از حدقه بیرون زده هر چه سعی می‌کرد داخل را ببیند موفق نمی‌شد؛ لذا شروع کرد به داد و فریاد که «این چیه درست کرده‌اید». بعد هم رفت و افسر نگهبان را خبر کرد ...» همزمان با روز ارتش، ادامه این خاطره از خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۰۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۹

دوست و همکار شهید «محمود کریمی»:
دوست و همکار شهید «محمود کریمی» بیان کرد: در جریان بمباران ۱۵ خرداد شهر بانه بدون معطلی محمود را به بیمارستان رساندیم، ولی انگار مقدر این بود که او با زبان روزه به دیدار معشوقش برود، آری او شهید شده بود و به خیل شهدای اسلام و انقلاب پیوست.
کد خبر: ۵۳۲۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۷

شهید عملیات رمضان:
در مدتي كه برادرم مفقود بود، مادرم رحمت خدا رفت و بعد از هجده سال اعلام كردند كه تعدادی جسد شهيد آورده‌اند. وقتي ما رفتيم از عبدالرضا فقط آثاري آورده بودند. يک جفت كفش از برادرم آورده بودند كه كنار جسدش در يک كانال بوده... در متن خبر ادامه خاطره ی برادر شهید عبدالرضا آتشی را بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۶۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳

پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
همرزم شهید «احمد عبدالهی» به نقل از شهید می گوید: گلوله ها چنان می اومدن که رکعت اول رو با شتاب خوندم. یکدفعه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تیر و ترکش، فقط به جان خودم فکر می کنم؛ استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم؛ مثل همیشه.
کد خبر: ۵۳۲۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱

دو روایت خواندنی از همرزمان شهید «عارف فتاحی»؛
سعدالله فتاحی، همرزم شهید نقل می کند: در شب 23 اسفند 1366 موقع عملیات دور هم جمع شدیم. او خودکار و کاغذی برداشت و جمله ای نوشت و از چهره و قیافه و حرکات او معلوم بود که شهید می شود.
کد خبر: ۵۳۲۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱

شهیدان رضایی به روایت برادر؛
برادر شهیدان رضایی می گوید: یکی از بچه‌ها که نامش علی بود پشت چهارلول می‌نشست و با شجاعت عجیبی که داشت هواپیماهای عراقی را مقهور نترسی خود می کرد، یک روز هواپیماها راکتی به سمت او شلیک کردند به طوری که نه از علی و نه از چهارلول اثری نماند.
کد خبر: ۵۳۲۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱

شهیدان رضایی به روایت برادر؛
برادر شهیدان رضایی می گوید: جوان های هم سن وسال کرامت در محله های مختلف بزنجان برای پیروزی انقلاب فعال بودند. محله باغ راهوئیه از محلاتی بود که جوان های آن هم تحصیل کرده و هم انقلابی بودند. یک روز یکی از جوان های همین محله دستش را با تیغ برید و با خون خود روی دیوار نوشت: مرگ بر شاه و درود بر خمینی.
کد خبر: ۵۳۲۴۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰