شهید رحیم صباغیان
رحیم! هر جا می ری همه رو جذب خودت می کنی. نکنه آهن ربا داری و ما خبر نداریم؟
کد خبر: ۴۲۱۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۵
به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید احمد نبوی چاشمی
گرما گرم عملیات والفجر هشت بودیم. شنیدم شهید شدی. در ذهنم زندگی ات را مرور کردم. زندگی ات پر از عشق بود . زندگی ای پر از تلاش وکوشش مالامال از عشق به ائمه .. هرچه فکر کردم غیر از شهادت مزدی برای عشق پیدا نکردم. ولی با این حال گریه کردم راستش برای خودم گریه کردم.
کد خبر: ۴۲۱۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴
شهید محمد تقی صابریان
اونهایی که وسیله روزی منن نمی رن؛ اونهایی هم که وسیله ی روزی من نیستن، اگه بمونن فقط جا رو تنگ می کنن. پس چیزی تغییر نمی کنه
کد خبر: ۴۲۱۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴
قسمت اول خاطرات شهید «علیمحمد شمسی»
دوست شهید «علیمحمد شمسی» نقل میکند: «با دیدنش به طرف خانهام فرار کردم. رسید به من و دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: اومدم باهات آشتی کنم. قهر کار بچههاست. از بچگی که کرده بودم شرمنده شدم و گفتم: علیمحمد! خیلی مردی که به این راحتی منو بخشیدی.»
کد خبر: ۴۲۱۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۳
مردم يک لحظه به لاله ها نگاه کردند فرياد کشيدند و فرياد آنها آنچنان بلند بود که من از خواب پريدم يعني بيدار شدم . من در رختخواب نشسته بودم و هيچ معناي اين خواب را نمي فهميدم و پيوسته از خود اين سئوال را مي کردم يعني چه ؟
کد خبر: ۴۲۱۵۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۱
شهید محمدرضا شمس الدین
گفت:‘ محّمدرضا! بابات اومده بود ببینه تو واقعاً هر شب می یای مسجد یا نه’. توی دلم به بابام آفرین گفتم که دورادور مواظب بچه هاشه تا خدای ناکرده راه خطا نرن
کد خبر: ۴۲۱۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
به مناسبت 20 بهمن ماه سالروز عملیات والفجر هشت
به بچهها گفتم: «بیایید عقب تا به فاو بریم». گفتم به صیاد شیرازی خبر بدهید که ما رفتیم و کار تمام شد. دیدهبان، خودش خبر داده بود که ما کار را تمام کردهایم. به صیاد گفتم: «اجازه هست برویم!؟» صیاد بوسمان کرد و با حالت خاصی گفت: «آره. بروید! بعداً میآیم».
همۀ عملیات در فاو متمرکز شد. به عقبه اهواز رفتم و با نیروهایی که آنجا و واحدهایی که در شلمچه مستقر بودند، هماهنگی انجام شد تا به فاو برویم. از فاو هم مجدداً تماس گرفتند که هر چه سریعتر بیا.
بعد از عمل جراحی، بخشی از بخیهها مانده بود. منطقه آلوده بود و بعضی از بخیهها عفونت کرد. درد و سوزش هم داشت. با همان شرایط مجبور شدم سریع به فاو بروم.
کد خبر: ۴۲۱۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
می خواهم سختی های کار را پشت درب خانه بگذارم و با خودم ، شادی و انرژی را به جمع خانواده ببرم.» او عاشق خانواده اش بود .
کد خبر: ۴۲۱۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۸
خاطره ای پیرامون شهید اکبر دستغیب؛
وقتی به مرخصی آمد و موضوع را فهمید، خیلی ناراحت شد و گفت:«پدرم ! شما به این وسایل احتیاج نداشتید، نباید می گرفتید .
کد خبر: ۴۲۱۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۷
در سالروز شهادت شهيد سيد حسين موسوي دزفولي
اصرار دارم بر این مسئله که مبادا برای مرگ من خود را رنج دهيد كه من نه ارزش این برنامهها را دارم و نه سودی به شما میرساند
کد خبر: ۴۲۰۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶
در سالروز شهادت شهيد اسماعيل باشتني
آخر امیدم آن است که مرا حلال نموده و عفوم نمائید . به امید پیروزی حق بر باطل . والسلام علی من التبع الهدی.
کد خبر: ۴۲۰۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶
شهید محمد شریفی
یک روز به سنگرش سر زدم. دیدم کتاب دعا و قرآنش در یک گوشه سنگر است. بعد از آن متوجه شدم که برای نماز شب و مناجات، شب ها به اون جا می رفته
کد خبر: ۴۲۰۹۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶
شهید موسی شرفیه
گفت:«طولش ندین! وقت نماز گذشت. بیاین نماز رو به جماعت بخونیم. بعد بحث می کنیم. اصلاً یک کار می شه کرد. هر کس قرائت نمازش صحیح تر بود، همه به اون اقتدا کنیم!».
کد خبر: ۴۲۰۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۴
خاطراتی پیرامون شهید فضلالله شمسالديني؛
فضل الله گفت: اگر نام دخترم را زینب بگذارم شهید می شوم. مادرش ناراحت شد و گفت : پس نمی خواهم زینب بگذاری ولی او گفت: حالا که مادرش دوست دارد نامش را زینب بگذار.
کد خبر: ۴۲۰۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۳
شهید محمدرضا عاشور
انگار اصلا فرو رفتن سنگ و تيغ را درون زخمهايش احساس نميکرد. دوساعت سينه خيز رفت تا اينکه بالاخره آمبولانسي پر از مجروح ميخواست حرکت کند. برادر اکبري آخرين مجروح را داخل ماشين گذاشت. يکي از بچهها چشمش به رضا افتاد. لباسش گل آلود و خوني بود. زير بغلش را گرفت.
«معطل من نشين! بقيه رو برسونين.»
کد خبر: ۴۲۰۶۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۲
اهمیت به نماز و تغییر در رفتار و اخلاق شهید محمد شرفیه
با رفتنش به بسیج و نزدیک شدن به سن تکلیف دیگر نمازش ترک نمی شد. به مسجد می رفت و نماز را به جماعت می خواند. یکی از اتاق های خانه را هم مخصوص خودش کرده بود. درس می خواند و گاهی هم تنهایی خلوت می کرد. این اواخر نماز شب هم می خواند.
کد خبر: ۴۲۰۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۲
لبخندی زد و گفت:« اگر سالم بودم ، باز هم به جبهه می رفتم. من افتخار می کنم که جانبازم. اگر می توانستم ، باز هم می رفتم و می جنگیدم.»
کد خبر: ۴۲۰۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
دهم بهمن ماه را با خاطره ای از «شهید» آغاز می کنیم
امروز بیست و یکم فروردین 1365 هم اكنون در ادوات و در پيش خمپاره اندازه ها هستم پاتك هاي دشمن همچنان بر روي ارتفاع سه پستانك و بابا هادي ادامه دارد. وستانم مشغول شليك خمپاره 82 هستند در يك لحظه صداي مهيب مرا به خود آورد و به همراه آن صداي فريادي بلند شد بله سه تن از دوستانم در ابتدا بر اثر منفجر شدن گلوله در داخل قبضه 82 مجروح شدن ما آنها را سريعاْ ...
کد خبر: ۴۲۰۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
شهید والامقام مسعود شحنه
چند تا سیب انداختن توی بشکه آب تا وقتی من میرم آب بیارم وسوسه بشم و اونا رو بخورم اما نخوردم
کد خبر: ۴۲۰۴۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
شهید والامقام مجید شحنه
گفتم:«خدایا! بچه هام کوچکن و نمی تونن کاری برای انقلاب کنن، کمک کن اینا که با نام حلال و زحمت کشیده بزرگ شدن در این راه قدم بردارن!».
کد خبر: ۴۲۰۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۹