خاطرات آقای ميرعلي جلالي
هنگام خداحافظي موقع اعزام خواهش كرد تا پدر و مادرش برای بدرقه کردن او نيايند، چون احساس شرمندگي مي كرد. سپس از برادران و خواهران خود خواهش كرد كه قدر پدر و مادر خود را بدانند و از انقلاب و امام دور نشوند.
کد خبر: ۴۲۷۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶
قسمت نخست خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
همرزم شهید «سعیدرضا عربی» نقل میکند: «نیمه های شب همه خواب بودند. با صدای العفو او بیدار شدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. بالای سرمان یک جای کوچکی بود. نوجوان پانزده شانزده ساله ای را دیدم که در سجده گریه می کرد.»
کد خبر: ۴۲۷۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶
خاطرات قاسم ياقوتي
با آغاز جنگ تحمیلی، مدام می گفت: «پدر جان! اجازه بده به جبهه بروم که بالاخره رفت و شهيد شد».
کد خبر: ۴۲۷۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
شهید مهدی (حیدر) عبدوس
چاره ای نداشتیم. میان چند تخته سنگ مخفی شدیم. لب هایمان از شدّت گرما خشک شده و قمقمه هایمان خالی بود. تنها دل خوشی مان لباس سربازان عراقی بوده به تن داشتیم. شاید وقت خطر نجات مان می داد و شناسایی نمی شدیم.
کد خبر: ۴۲۶۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱
برادر شهید «مجید عبدوس» نقل میکند: «شب عملیات متوجه شدم یکی از بچهها حال خیلی عجیبی داره. نماز میخونه و گریه میکنه. نزدیک رفتم. مجید بود کمی کنارش ایستادم. لذت میبردم. نمازش که تموم شد، بلند شد و من رو توی بغلش گرفت و گفت: امشب شهید میشم.»
کد خبر: ۴۲۶۸۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰
احمد من بچه ی خوبی بود، خیلی خوب . حقش بود برود جبهه ی جنگ و شهید شود؛ درست مثل علی اکبر امام حسین (ع) .
کد خبر: ۴۲۶۷۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹
خاطرات آقاي حسين ابراهيم زاده برادر شهيد محمدرضا ابراهيم زاده
بعد از شنيدن خبر شهادتم برايم گريه نكنيد، اگرخواستيد گريه كنيد، به مصيبت بزرگ كربلا گريه كنيد كه ما هر چه داريم از كربلا داريم. در مجلسم نیز نقل و خرما پخش كنيد.
کد خبر: ۴۲۶۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰
یکبار که تازه از جبهه آمده بود، به دیدارش رفتم و گفتم: جواد، شما و برادرت که مرتب جبهه هستید، پدرتان هم که در جبهه کردستان است و خانواده شما تنها. نمیشه شما و آقا جعفر نوبتی به جبهه بروید! متعجبانه به من چشم دوخت و پس از مکثی کوتاه گفت: دائی جان خانواده من تنها نیستند، خدا با انهاست!
کد خبر: ۴۲۶۶۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹
خاطرات دوستان شهید غروبی
تنها از امت مي خواهم كه دعا كنند تا خداوند امام را نگه دارد. آنهائي كه بيرون از اينجا عرفان و حكمت عملي را مطرح مي كنند، بيايند در جبهه، عمل عرفان را ببينند و خدا را و حضور امام زمان(عج) را در جبهه جستجو كنند.
کد خبر: ۴۲۶۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸
شهید اردیبهشت ماه
شهید محمدرضا ابراهیم کهکی فرزند اصغر در سال 1348 در شهر مقدس قم (کهک) دیده به جهان گشود و در اردیبهشت ماه سال 1367 در غرب کشور در عملیات والفجر 10 بر اثر اصابت ترکش به تمام بدن به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۲۶۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸
به من خبر دادند محمد جواد زخمی و در اصفهان بستری است. آدرس بیمارستان را گرفتم، همسرم که خواهر محمدجواد بود را همراه مادر ایشان به بهانه ای بردم اصفهان.
کد خبر: ۴۲۶۵۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸
شهید سعید عباسی
اگر می اومدم باید شما رو از خواب بیدار می کردم. همون جا توی مسجد خوابیدم. نماز صبح رو به جماعت خوندم و اومدم
کد خبر: ۴۲۶۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸
شهید یدالله طحانیان
قرآن دستش بود و گریه میکرد. ترجمهاش را میخواند.
کد خبر: ۴۲۶۴۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید امیر طالب
من بار آخر بهش گفتم ، دیگه نمیزارم بری . گفت ، باشه مامان تو خودت فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) رو میدی ؟ میدونی حضرت علی اکبر از حضرت زهرا (ُس) حلالیت خواست وایشون حلالش کرد ؟ میتونی جوابش روبدی ؟
گفتم ، نه . گفت ، پس چرا نمیزاری برم .
کد خبر: ۴۲۶۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهیداحمد میرحاج
عموم هم شهید شده بود ، برای مادرم تحملش راحت تر بود . خواسته ی برادرم هم این بود که شهید بشه وراه عموش و انتخاب کنه . درنامه وتلفن هاش هم همیشه میگفت . حتی یه بار درغالب نامه به من گفت ، راه عموم وادامه بدین ونگذارید که اسلحه اش روی زمین بمونه .
کد خبر: ۴۲۶۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳
شهید مرتضی طحان چوبمسجدی
دعاهای من رو تا جایی مستجاب کن که ظرفیت اون رو داشته باشم!
کد خبر: ۴۲۶۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳
خاطراتی از زبان همرزمان شهید به نقل از کتاب «حاج بصیر »نوشته ی علي اصغر حسين زاده فر
قبل از عمليات والفجر در بهداري لشكر 8 مشغول كار بودم و در اورژانس انجام وظيفه ميكردم. بهداري خيلي شلوغ بود. مجروح پشت سر مجروح و در مقابل، امكانات بسيار اندك. يك روز كه داشتم يكي از مجروحين را سوار آمبولانس ميكردم چشمم به حاج بصير افتاد...
کد خبر: ۴۲۶۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۲
خاطراتی از شهید رضا عامری
دلم ميخواست باز هم بمونيم. هر چه اصرار كردم يكي دو روز ديگه بمونيم، گفت: « توميخواي بموني بمون! من بايد پنجم كهنآباد باشم. عروسي خواهرمه! ».
کد خبر: ۴۲۶۱۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۲
من در چهره او شهادت را ديدم. ديدم كه اين بار رفتن او بار آخر است و همين طور هم شد، او رفت و ديگر برنگشت.
کد خبر: ۴۲۶۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۳۰
خاطرات محمد حسن ناصری همرزم شهید حیدر سلیمانی؛
چند گلوله به " حیدر " اصابت کرد و به داخل شیار آب افتاد. بعد از چند لحظه تیر اندازی، دیگر جوابی از طرف آنها نیامد. " حیدر" بدجوری زخمی شده بود. با آخرین رمق گفت: مرا بلند کنید می خواهم جسد آنها را ببینم. او را بلند کردیم نفس راحتی کشید و شهادتین را گفت.
کد خبر: ۴۲۵۹۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۹