نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات ازادگان
روایتی خواندنی از آزاده کرمانشاهی" ارسلان ساجدی سابق"؛
نوید شاهد- آزاده کرمانشاهی" ارسلان ساجدی سابق"می گوید:«در بیمارستان از رفتار بد نیروهای عراقی در امان نبودیم، بعضی از پرستاران نیز با بی توجهی خود، هیچ یک از اصول پزشکی را رعایت نمی کردند، پانسمان کردن های آنان به نوعی شکنجه کردن بود.»
کد خبر: ۴۸۵۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۵

خاطرات آزاده «محمد حسین ضیاء الدینی»:
نوید شاهد – در خاطرات آزاده «محمد حسین ضیاء الدینی» آمده است: بعد از مدتی خبر دادند صدام دستور داده که اسرا را به کربلا ببرند، وقتی اسرا فهمیدند که آن‌ها می‌خواهند از چنین کاری بهره برداری سیاسی بکنند، قبول نکردند.
کد خبر: ۴۸۵۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۵

نویسنده "ما و آنها" و "زورکی خندیدیم" در گفتگو با نوید شاهد هرمزگان:
نوید شاهد - "الهام اسلام پناه" فرزند جانباز دفاع مقدس، نویسنده چهار عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس و خاطرات آزادگان سرافراز معتقد است آزادگان، آموزگاران شجاعت، صبر، استقامت و پایداری هستند. آنها شاید هیچ توقعی از ما نداشته باشند ولی این وظیفه ما است که دلاوری‌ها و شجاعت و شکیبایی‌های آنان را ارج نهیم و از آنان تقدیر کنیم. گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با این نویسنده دفاع مقدس را بخوانید.
کد خبر: ۴۸۵۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۲

نوید شاهد - فیلم حاضر خاطرات جمعی از آزادگان سرافراز هرمزگانی است که در دوران دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمده بودند. نوید شاهد هرمزگان به مناسبت 26 مردادماه سالروز ورود آزادگان به خاک میهن، این فیلم را برای علاقمندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۸۵۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۵

نوید شاهد - اردشیر ارچنگ آزاده سرافراز هرمزگانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت خود در زندان های عراق اینطور گفته است: وقتی وارد اردوگاه شدیم ده نفر بودیم، فرمانده اردوگاه جبارسینگ نام داشت. در همان شب، اول ما را زدند و شکنجه کردند، سپس وارد آسایشگاه شدیم که یک قسمت بچه های حزب الهی بودند و قسمت دیگر مخالفان. در ادامه خاطرات این آزاده سرافراز منشر می شود.
کد خبر: ۴۸۵۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱

نوید شاهد - بعد از 5 ساعت به اردوگاه تكريت رسيديم كه آنجا محل نگهداری سوله تانک بود و از اين لحظه به بعد، رنجها و سختيها شروع شد. در همان ساعت چند عراقی كه درحال طبيعی خود نبودند بی‌رحمانه با كابل به جان بچه‌ها افتادند و تا توانستند كتكمان زدند. متن کامل خاطرات آزاده «حسین بخشی‌زاده» را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۵۱۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۰

قسمت اول؛
نوید شاهد - آزاده و جانباز دفاع مقدس محمدرضا اقبال از روزهای سخت جنگ و 90 ماه ارسارت خود چنین می گوید: «باورش برایم سخت بود. رفتم دستش را بگیرم که با ضربه ای که با قنداق اسلحه بر سرم فرود آمد، فهمیدم که خواب نیستم!» نوید شاهد در ادامه خاطره این آزاده والامقام را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۴۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵

نوید شاهد - کتاب «ساعت به وقت بغداد» خاطرات و دلنوشته‌های تعدادی از آزادگان سرافراز استان ایلام است که به قلم نورالدین نوراللهی شاعر و نویسنده توانمند استان، گردآوری و نوشته شده و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۳۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴

کتاب «کوچ فاخته‌ها»، خاطرات خودنوشت "سیاوش والافر" آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس است که در یک هزار و 250 نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۶۳۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

ایمان و عمل را در خود جمع کرده بود. الگویی بود برای دوران اسارت. او انسان اهل دلی بود به نام منصور زرنقاش. حاج منصور، سنگ صبوری بود برای جوانترها، به همه امید می داد، سال 67 به او آمپول اشتباهی تزریق کردند. در جلوی چشم نماینده صلیب روی زمین افتاد و همه اردوگاه در غم فراق او سوخت.
کد خبر: ۴۷۴۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

«برخی مواقع زندانی بدنش به خونریزی می‌افتاد، تکه تکه می‌شد ولی مانند شهید رجایی از نظر روانی یک خوشحالی در وجودش بود و همین شکنجه‌گر و بازجو را عصبانی می‌کرد... » آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز و آزاده سیاسی قبل از انقلاب "محمدیوسف باروتی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۲۹۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

معرفی کتاب؛
کتاب " آواز غمزده ی خاک" روایتی داستانی بر اساس خاطرات عزیز ملکی یکی از آزاده های کرمانشاهی است که توسط نسرین چراغی و تورج صیاد پور نوشته شده است.
کد خبر: ۴۶۸۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۳

کتاب «خاطرات محمدحسین خاکساران» روایت خواندنی از مجموعه خاطرات جانباز محمدحسین خاکساران در زیر شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسای ساواک در زندان‌های سیاسی قبل از انقلاب است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۸۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-26
در اوایل سال 1360،یعنی دومین سال اسارت ما در اردوگاه شماره یک موصل، یک روز فرمانده اردوگاه اعلام کرد که هر کسی قالی بافی می داند، خود را به مقر فرماندهی معرفی کند. البته فرمانده اردوگاه – سرهنگ فیصل- از افسران خشن بعثی بود، لذا در چنین مواقعی دستور فرمانده توسط اسرا تجزیه و تحلیل می شد.
کد خبر: ۴۶۵۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 25
به مرور زمان، تجربیات مانسبت به واکنش هایمان در مقابل عراقیها بیشترمی شد و در خیلی از موارد دشمن را به زانو در می آوردیم. یکی از این موارد نماز جماعت بود. بدین صورت که به خاطر مشکوک نشدن عراقیها، ابتدا نمازهای جماعت را 2 تا 4 نفره برگزار می کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -24
هنگام سحر، برای خوردن سحری برخاستم تا غذا بخوریم و روزه بگیریم، ولی عراقیها متوجه شدند و به محض اطلاع، ما را به باد کتک گرفتند. با این حال، همه روزه گرفتیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-23
یکی از خاطرات من درباره نماز جماعت، مربوط به آخرین روز اسارت است. آن روز وقتی متوجه شدیم که ظهر شرعی فرا رسیده، پتوهای داخل آسایشگاهها را در وسط حیاط پهن کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 22
یکی از اسرا که پایش قطع شده بود، نیمه های شب از خواب بیدار می شد و بالشی جلوی خود می گذاشت و بعد مهر خود را روی آن قرار می داد و به صورت نشسته، مشغول خواندن نماز شب می شد.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 21
در اوایل اسارت در اردوگاه «الانبار»، دوستان نماز مغرب و عشا را به جماعت به جا می آوردند. یک بار در حین نماز، سربازی عراقی در پشت پنجره ظاهر شد و قضیه را مشاهده کرد. بعد از اتمام نماز جماعت، او با یک سری توهین و ناسزا پرسید: «وین امام الجماعه؟» (امام جماعت کجاست؟»
کد خبر: ۴۶۵۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 20
عراقیها مقررات خاصی را در اردوگاه وضع کرده بودند. یکی از این مقررات این بود که هیج کس حق نداشت از ساعت 10 شب به آن طرف بیدار باشد. به همین دلیل اگر کسی تخلف می کرد، سرباز عراقی نام او را می نوشت و فردای آن روز، وی را به زندان می بردند و حسابی کتک می زدند.
کد خبر: ۴۶۵۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱