خاطرات شهید - صفحه 29

خاطرات شهید
خاطرات;

بی‌تابی برای خط مقدم

شهید خسرو نجدی در 1339/10/09 در یک خانواده مذهبی در گناوه دیده به جهان گشود.شهید با تشکیل بسیج سپاه پاسداران به عضو این ستاد درآمد. وی با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران با نام نویسی خود در بسیج در ردیف اعزامی های به جبهه قرار گرفت و سرانجام در تاریخ 1361/02/15 به شهادت رسید.
خاطرات;

نور قرآن

شهید غلامحسین بهرسی در 1344/01/01 در گناوه متولد شد.وی در فعالیت های مذهبی بسیاری شرکت می کردند و با شروع جنگ عازم جبهه های جنگ شدن و سرانجام در تاریخ 1366/02/16 در شلمچه به شهادت رسید.
خاطرات شهید

خواهر شهید: برادرم بی تاب شهادت بود

شهید محمد حسین اکبریان پانزدهم تير 1347، در محله ده­آباد از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و يكم ارديبهشت 1365، با سمت تك‌تيرانداز در فكه بر اثر اصابت تركش به سينه، شهيد شد.
در مجله همشهری که در بیست و نهم دی ماه سال 1387 از این شهید در صفحه بوی باران چاپ کرده است امروز در سایت نوید شاهد باز نشر شد، می خوانید؛

برگرد ... به خانه برگرد!

«صبح ها می رفتم سرکار و غروب برمی گشتم. گاهی می دیدم که محمود در اتاق نشسته و مشغول خواندن قرآن است. او به این کار علاقه زیادی داشت. حضور در مسجد حال و هوایش را عوض می کرد. در آّبدارخانه مسجد می ایستاد و بعد از اقامه نماز به نمازگزاران چای می داد.»
خاطراتی از شهید سید مهدی شاهچراغ

وعده آزادسازی خرمشهر

دو سه روزي مانده بود به عمليات كه من و مهدي در بالاي تپه اي نشسته بوديم بعد از چند لحظه ديدم كه مهدي به يك نقطه خيره شده و وقتي دو سه بار او را صدا زدم او به من طعنه اي زد و گفت ساكت باش آقا دارد صحبت مي كند و بعداً كه از مهدي خواستم ماوقع را تعريف كند گفت آقا با اشاره دست به من فرمود كه خرمشهر با خون شما آزاد خواهد شد
در گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با مریم داج خواهر شهید محمد داج و همسر شهید اسدالله رئیسی

توصیف عاشقانه و مادرانه از شهید محمد داج/ «مثل یوسف پیراهنش برایم ماند»

مریم داج خواهر شهید سرافراز محمد داج و همسر شهید والامقام اسدالله رئیسی می باشد . وی در گفتگوی صمیمی با نوید شاهد هرمزگان به بیان خاطرات و خصوصیات اخلاقی برادرش پرداخت است که متن این گفتگو در ادامه منتشر می گردد.
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری

وقتی شهید شدم پا روی قلبم بگذار (3)

درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری

ماه عسل (1)

فردا صبح براي زيارت به حرم امام رضا رفتيم و زيارت كرده نماز ظهر را خوانديم و به منزل عمو برگشتيم بعد از 2 روز با هم به دامغان برگشتيم كه اين خاطره به عنوان ماه عسل براي من و شهيد به حساب آمد و هميشه از آن سفر به خوشي ياد مي كرد.
امیران ارتش

برگی از خاطرات شهید «باقر تمسکنی زاهدی»

روزهای آخر خیلی به مزار می رفت. یکی از دوستانش به تازگی شهید شده بود. وقتی من اعتراض کردم در جوابم گفت: اشکال ندارد همه آخر یک روزی به همین جت می آییم.

برگزاری مسابقه سراسری کتابخوانی مجازی «مرد ناتمام قصه»

مسابقه ی مجازی کتابخوانی «مرد ناتمام قصه» تا 22 اردیبهشت ماه، در پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی نوید شاهد برگزار می شود.

خاطرات نابی از شهيد ولي الله جديد

شهيد به من گفت من 20000تومان دارم از شما مي‌خواهم مرا در يك تصميم ياري كني. اين مبلغ را براي بيماري مادرم بگذارم يا يك عروسي بگيرم. من هم از او خواستم، براي بيماري مادر اين پول را استفاده كند. شهيد به پدر و مادرش خيلي توجه داشت و براي آنها احترام زيادي قائل بودند...
زندگی نامه شهید مجتبی انتظاری مقدم

شهیدی که بسیار به خمس و زکات اهمیت می داد

شهید مجتبی انتظاری مقدم در تاریخ 6/6/1343 در شهرستان تربت حیدریه متولد شد و در مدت تدریس چهار بار به جبهه رفت و بار آخر بعد از مدت سیزده روز نبرد حق علیه باطل در تاریخ 11/2/1365 در مریوان به فیض شهادت نائل آمد
دست نوشته هاي شهيد علي انباردار

زندگي نامه شهيد علي انباردار از زبان خود شهيد

شهيد علي انباردار زندگي نامه خود را از زمان تولد تا قبل از شهادت را براي ما روايت ميكند
خاطراتی پیرامون شهید «محمود پایدار»؛

روده هایی در پلاستیک!

محمود هنوز جراحتش خوب نشده بود . او با این وضع به جبهه برگشته بود و آنجا روبروی من ایستاده بود و مثل همیشه تبسم می کرد . از خودم پرسیدم: مگر از جنس بشر نیست ؟
خاطراتی از شهید محمود عبداللهی

در خواب، نام فرزندم را به من گفتند...

من که در جبهه بودم یک شب خواب دیدم که خداوند فرزند دختری به من می دهد و من اسم او را فاطمه می گذارم برای همین قبل از اینکه فرزندم متولد شود اسم او را در خواب به من گفتند برای همین فاطمه را انتخاب کردم من هم از این اسمی که برای فرزندم گذاشت ، خرسند شدم و خدا را شکر کردم

خاطرات ناب و خواندنی از شهید ارتشی محمدرضا سهرابی

شهید سهرابی هفتم خرداد 1340 در یکی از روستاهای توابع اسفراین دیده به جهان گشود پدرش قاسمعلی نام داشت . شهید به عنوان افسر ژاندارمری در جبهه حضور یافت و در نهایت بیست و ششم فروردین 1365 با سمت فرمانده گروهان در خوزستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به مقام شهدات نائل گردید.
خاطرات;

خاطرات شهید بهروز بهروزی

شهید بهروز بهروزی در سال ۱۳۴۳ در یک خانواده متوسط مذهبی در شهرستان گناوه متولد شد.با شروع جنگ عازم جبهه جنگ شد و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۲ به آرزوی دیرینه‌اش که همان پیوستن به لقاء الله بود رسید .
خاطرات;

خاطرات و آخرین نوشته‌ها شهید ساعاتی قبل از شهادت

شهید ناصر داودی در یک خانواده متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود.در اوایل آبان ماه ۱۳۶۰ راهی جبهه حق علیه باطل گردید و و در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲در جبهه شوش در دشت عباس در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت نائل گردید .
خاطرات;

شهید غلامحسین تیموری از زبان دوست

شهید غلامحسین تیموری در سال 1310در روستای احشام قایدها از توابع شهرستان خورموج به دنیا آمد. باشروع جنگ عازم جبهه جنگ شد،وسرانجام در تاریخ 1361/01/02 به شهادت رسید.
خاطرات;

هجده خاطره کوتاه از اولین شهید گناوه

شهید عبدالرحیم احمد زاده فرزند محمد در سال ۱۳۴۱ در روستای چاهبردی از توابع شهرستان گناوه بدنیا آمد. اوایل جنگ اولین کسی بود که از گناوه عازم جبهه خونین شهر شد. , و سرانجام در تاریخ 1361/01/02 به شهادت رسید.
طراحی و تولید: ایران سامانه