آن هجده نفر!
هجده نفر بروند، هیچکس نیاید. این خبری است که شاید وقتی تیتر روزنامه ها شود، کله آدم را داغ کند و بعدش کمی دهان خشک و تلخ شود اما با گذشت زمان مثل همه خبرهای داغ و جنجالی هم سرد خواهد شد.
حسین، یکی از این هجده نفر بود که و هنوز به سن سربازی نرسیده بود. عشق همراهی با آنهایی که قرار بود از همه ی بودنمان دفاع کنند، راه او را به جبهه باز کرد.
حسین عضو فعال بسیج بود. در ماه مبارک رمضان به دنیا آمده بود و این را برای خودش برکت می دانست. او واضح و روشن گفته بود که جور دیگری می میرد، اما چطور، بعدها زمانی که هفده نفر یک گروه هجده نفر شدند و به دل دشمن زدند، وقتی حتی یک نفرشان هم برنگشت ماجرا برای همه روشن شد و روح حسین روی دست های همه ی کسانی که دوستش داشتند، بدرقه شد.
او فرمانده ی دسته جندالله بود که نیروها بی غل و غش، صدایش می زدند و بی غل و غش تر از همیشه بدون اثری از جسم خاکی اش از مردمی که به خاطر آنها به جبهه رفته بودند خداحافظی کرد.
شهید حسین زین الدین در روز دوم اردیبهشت ماه سال هزارو سیصدو چهل و پنج در گلپایگان به دنیا آمد. وی دانش آموز بود که عازم منطقه شد و در تاریخ بیست و پنج اردیبهشت سالب شصت و پنج در عملیات حاج عمران به همراه هفده نفر از نیروهایش به شهادت رسید و هیچ اثری از آنان یافت نشد.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران