شهید سادات؛ پدر و مادر شهید، یکی از جلوههای ایثارند
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید سیدمجید رضایی یادگار «سیدنصیر» و «طوبا» هجدهم خرداد ماه سال 1345 در شهرستان تهران به دنیا آمد. دانش آموز دوم راهنمایی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و یکم بهمن ماه سال 1361 در پاسگاه رشید فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در گلزار شهدای روستای جعفرآباد تابعه شهرستان ورامین به خاک سپردند.
متن کامل وصیتنامه شهید سادات «سیدمجید رضایی» را در مرور میکنیم:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم»
«اى مردم با ايمان اگر خدا را يارى كنيد خدا ياريتان ميكند ، شما را استوار و ثابت قدم ميسازد. (قرآن كريم)»
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم *** روشنى بخشم جمعى وخودم تنها بسوزم
«إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»
«خداوند جان و مال ايمان را به بهاى بهشت خريدارى كرده است. ( قرآن كريم)»
اى خداى بزرگ، اى قادر متعال سپاست مىگويم، اى آفريدگار توانا از آن كه مرا سعادت آن بخشيدى كه در راهت قدم بردارم و براى تو به جهاد و تلاش دست یاری كنم. هزاران بار سپاست ميگويم: اى داناى بخشنده تو مرا از لجن زار ركود به بهشت باديه نبرد حق بر باطل هدايت كردى، تو مرا توفيق آن دادى كه خويشتن خويش را درك كنم، پى برم كه براى چه مرا آفريدهاى و آنگاه سعادتم بخشيدى كه ازميان فراوان راههاى موجود در زندگى شاهراه ايثار حسين گونه را بپذيرم.
اى خداى من سپاست ميگويم زانكه نور عشقت را درقلب من تاباندى و اين قلب سرد و خاموش را با نور عشق فروزانت روشن گرداندى و قلب پر تلاطم مرا با يادت آرامش بخشيدى كه بدرستى: «الا بذكر الله تطمئن القلوب»
اى خداى بزرگ، كنون بنده شرمسارت تو را بخاطر آنچه كه خواستم و اجابت نمودى و آنچه كه نخواسته بودم ولى تو بهواسطه لطف و كرمت عطاء نمودى سپاس مىگويم.
پروردگارا، با قلبى سرشار از عشق بهتو و با قلبى دردمند از عشق تو و با و جودى آكنده از ايمان بهتو، بهدرگاهت روى آوردهام و مىدانم كه نا اميدم نخواهى كرد.
پروردگارا؛ تو را به جلال و عظمت و كرامتت سوگند مىدهم كه لحظهاى اين بنده حقير و گناهكارت را بهحال خود وامگذارى زانكه ميدانم، بى لطف تو. خدايا؛ از تار و پود وجودم از تو ميخواهم كه سعادت شهادت در راهت را به من عطاء كنى در حاليكه فرصتى حاصل آمد تا درباره سرانجام خود و ساير انسانها بيانديشم .
خدايا؛ مرا تو فيق آن ده كه آنچه را در دل وعقيدهام دارم بىريا بر روى كاغذ بياورم و آنچه مىماند وصيتى باشد، وسيلهاى از براى هدايت كنون درآخرين نوشتهام مطالبى دارم كه خطاب به پدر و مادر و برادرانم و خواهرم ميگويم .شما كه اينگونه ابراهيم وار فرزندتان را به قربانگاه عشق و به ديار ستيز حق با باطل فرستاديد استوار باشيد، از قربانى شدن اين هديهتان با آغوش باز استقبال كنيد .
شما همانطور كه ميدانيد هم اكنون يكى از انبوه نمونههاى ايثار هستيد، بعد از شهادتم نيز يكى از اسطورههاى صبر و مقاومت و پايمردى باشيد. مبادا در عزايم لباس سياه به تن كنيد.
پدر عزيزم و مادر گراميم، دوستان خوبم اين را بدانيد آنگاه كه من به سعادت شهادت نائل شوم آن زمان هنگام عروسى من با بزرگترين زندگىام است و آن شادترين و پُر شكوهترين زمان برايم خواهد بود و عزيزان من در كجا مرسوم است كه در شب عروسى و جشن و شادى يک جوان لباس سياه به تن كنند و يا گريه كنند و بر سر و سينه بكوبند.
من راضى نيستم بعد از مرگم سياه به تن كنيد و گريه كنيد. من راهم را انتخاب كردهام و تا آخرين قطره خونم ايستادهام و بيارى خدا خواهم ايستاد، من آنقدر گنهكارم كه خود را لايق آن مراسمها و عزا نمىدانم، آن عزا بايد براى ائمه اطهار و سرور شهيدان حسين (ع) بر پا شود آن مراسم بايد براى فرزندان و رهروان راستين حسين (ع) يعنى مطهرى، مفتح، بهشتى برگزار شود و درقبال آن تنهاى پاك جان من ارزشى ندارد. در برابر اين رزمندگانى كه در جبههها آن رشادتهاى عظيم را بهخرج مىدهند و سرافرازانه جان خويش را نثار اسلام ميكنند جان ناقابل من چه ارزشى دارد...
بدنم را كنار قبر رفيق عزيزم زمان رضائى بهخاك بسپاريد تا باشد كه خداى متعال به حرمت آن خاك و بدنهاى مطهر و پاك دو شهيد اين بنده حقيرش را بپذيرد.
پدر و مادر عزيزم: خداى را شكر ميكنم كه والدين چون شما را بهمن بخشيد تا دردامان شما پرورش يابم افتخار ميكنم و افتخارم اين است كه گوشت و پوست و خونم را در چنين دامان سازندهاى بارور كرد و آنگاه با روحيهاى ايثارگر همان گوشت و پوست و خون پرورش يافته در دامنتان حسين وار بهديار سرخ شهادت فرستاديد، تلألؤ جوانههاى ايمان خط خونين ستيز و شهادت را با آغوش باز بپذيرد. خداى تبارك و تعالى برايتان اجرى عظيم در نظر گرفته است. پدرم، مادرم و برادران و خواهران عزيزم بر سنگ قبرم چنين بنگاريد.
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم *** روشنى بخشم به جمعى و خودم تنها بسوزم
چه خوش است رنج و محنت به ره وفا كشيدن *** چه خوش است نازجانان همه را بجان خريدن
چه خوش جان سپارى بقدوم چون تو يارى *** به مناى كربلاى تو شما بخون شهيدان
چه فمى و بى پناهاى بحضور چون تو شاهى *** كه خوش آيدم براه شما بلا كشيدن
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته/ سيد مجيد رضایی