«برایش نامزد کرده بودیم یک ماه بعد از عقد قرار بود عروسی کند اما پسرم تا یک سال خانواده را منتظر گذاشت و نگذاشت مراسم عروسی بگیریم. سرانجام هم قبل از پوشیدن لباس دامادی شهید شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «رضا طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۱۱۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۷
زندگینامه شهید «علی راست پیرحیاتی»؛
شهید «علی راست پیرحیاتی» در جبهه پیکر شهدا را حمل می کرد تا روی زمین نمانند.
کد خبر: ۵۷۱۱۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۷
به مناسبت سالروز عملیات نصر ۴ منتشر شد؛
سی و یکم خرداد ماه سالروز عملیات نصر ۴ می باشد که دلاورمردان شهرستان سلسله از گردان کمیل در این عملیات حضور داشتند و هفت نفر از آنان در این عملیات به شهادت رسیدند. کلیپی در این خصوص منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۰۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «محمد یزدانی» بیان میکند: شهید بسیار اهل مطالعه بود، او برای خودش کتابخانه داشت و به کتاب بسیار اهمیت میداد.
کد خبر: ۵۷۰۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱
«مأموران قطار جواز دفن شهدا را برمیداشتند تحویل ما میدادند و از ما رسید میگرفتند بعد مسئول قطار صدا میکرد بیایید داخل و تا انتهای واگن چراغقوه میانداختند. آنجا بود که قلبم با مشت بر دیواره سینهام میکوبید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«شما که نه تنها جان خود بلکه اسم خود را نیز برای خدا و در راه او فدا میکنید و میگویید اگر پیکر بیجان من به دست شما رسید بر روی سنگ قبرم اسم مرا ننویسید، بنویسید مشتی خاک به پیشگاه خداوند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
«یکی از اخلاق خوب قرآنی مهدی شالباف، صبر و استقامت او بود. اگر دنیایی مشکلات را روی دوشش میریختند، ایشان با صبر و حوصله همه را انجام میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
«آن روزها وقتی جبهه میرفت حداقل یک هفته بعد تماس میگرفت و ما را در جریان سلامتیاش قرار میداد، ولی این بار یک هفته و حتی بیشتر گذشت، ولی خبری از او نشد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیمبر» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
«حاجآقا در قناعتورزی تک بودند. اگر سیبی را میخوردند و نصف آن باقی میماند. روی آن چیزی میکشیدند و در یخچال میگذاشتند تا بعدا میل کنند ...» ادامه این خاطره را از آیتالله باریکبین پدر شهید «مرتضی باریکبین» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
«سید جان و دل ناآرام و بیقراری داشت و نمیتوانست مثل یک کارمند معمولی در واحدهای ستادی خدمت کند. به همین جهت در دوران کوتاه عضویتش در سپاه حضور در واحدهای مختلف را تجربه کرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «سیدحسن موسوی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
به مناسبت سالروز شهادتش منتشر شد:
شهید «احمدجلالی ریشهری» مراسم دعای کمیل را عاشقانه دوست داشت. سنگر نماز جمعه را هرگز ترک نمیکرد و شاید همین الفتها بود که باعث شد خداوند شب جمعه را اولین شب قبر او قرار دهد.
کد خبر: ۵۷۰۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
خاطره شهيد داراب حسينی «1»
خانواده شهيد «داراب حسينی» در خاطرهای روایت میکنند: «داراب جوانی با ايمان، صبور و مهربان بود و اصلاً با کسی بد رفتاری نمیکرد. شبهای جمعه که میشد به روستای قاضيان میرفت و در مسجد شروع به خواندن دعا میکرد و...» خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۳۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
گذری بر زندگی سردار شهید «علی محمد نقیبی»
پدر سردار شهید «علی محمد نقیبی» به امید اینکه خُلقش محمدی و عدالتش علی گونه شود، نام فرزندش را علی محمد گذاشت. در ادامه زندگینامه این سردار شهید را می خوانید:
کد خبر: ۵۷۰۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
«حوصلهام سر رفته بود. این وسط شیطنت حمید گل کرده بود. گوشی را جوری تکان میداد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشمهای من برمیگشت. از بچگی همینطور شیطنت داشت و یکجا آرام نمیگرفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۳۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
«گفت: من نسرین هستم. همان خانمی که با دوستانم آمده بودیم و به دنبال مزار شهید «الضاریان» میگشتیم». این را که گفت حسابی جا خوردم ...» ادامه این خاطره از شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
برگی از خاطرات شهید رئیسجمهور «رجایی»
«گاهی با خودم خلوت میکنم و میگویم: رجایی فکر نکن نخست وزیر شدهای، نه! تو همان رجایی دوره گرد قابلمه فروش هستی ...» ادامه این خاطره از شهید رئیسجمهور «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
«قبل از تولد پسرم به دنبال اسم برای او بودیم و چند اسم هم انتخاب کرده بودیم. میگفتم: اگر دختر باشد؟ میگفت: نه من مطمئنم که پسر است ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیمبر» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس بوشهری در عملیات کرخه نور؛
«یوسف بختیاری» از آزادگان دفاع مقدس بوشهر در خاطرات خود نقل می کند: عملیات کرخه نور بر خلاف عملیاتهای قبلی به بیمارستان و جاهای دیگر خبر ندادند. حتی برای خودمان هم با حفاظت کامل اعلام کردند چون عملیاتهای قبل توسط ستون پنجم به عراقیها خبر داده میشد، میخواستند این عملیات از اصل با غافلگیری انجام گیرد...»
کد خبر: ۵۷۰۲۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«مارش عملیاتی که به گوش میرسید خانه ما میشد عزاخانه. مادرم دست از کار میکشید رادیو به دست کنار تلویزیون مینشست. اشک میریخت، دعا میکرد و گریه میکرد ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱
«طبق عادت دوباره پابرهنه به طرف چادر برگشت پاهاش گلی شده بود. حمید مقدم خندید و گفت شیرین. من بهت گفتم برای پاهات رو بشوری که تمیز شه. نه این که با پای گلی بیای داخل چادر ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰