نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - پاسدار
وصیت‌نامه
زمانی که دین مبین اسلام مورد هجوم کفر، شرک و نفاق قرار گرفت، همچون سربازی کوچک، دِینِ خود را به اسلام و رهبر انقلاب ادا نماییم.
کد خبر: ۴۵۹۹۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

خاطره ای از برادر شهید غریب کانی پان
هیچکدام از ما نمی دانستیم برادرم چه کار مهمی انجام می دهدو تصور نمی کردیم که کارش با تامین امنیت و آسایش مردم منطقه خودمان مرتبط باشد.
کد خبر: ۴۵۹۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۱

زندگینامه
در انجمن های اسلامی و گروههای مقاومت روستایی شروع نمود تا بتواند در پیشبرد اهداف اسلامی گامی برداشته باشد...
کد خبر: ۴۵۹۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

پاسدار ای پاسدار ان انقلاب اسلام ایران ، و ای جوانان رزمنده و غیور ای دلیران ایران ، چون آسمان سرفراز و بزرگید شما را سپاس می گوئیم ای شجاعان پر خروش و طوفنده ای جوانانی که شهادت را بس گوارا و سرفرازی در جهان آخرت می دانید.
کد خبر: ۴۵۹۹۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۱

خیلی دلم گرفته ، احساس می کنم دیگر اینجا را نمی بینم. حتی روی سنگ بزرگ پشت روستا نام خودم را یادگاری نوشته ام.
کد خبر: ۴۵۹۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۹

زندگینامه
شهید سید نظام حسینی به عنوان پاسدار وظيفه در سپاه پاسدار ان انقلاب اسلامي سازماندهي شد و در لباس مقدس سربازي به دفاع از ميهن اسلامي پرداخت و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نكرد...
کد خبر: ۴۵۹۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

اين خطى كه ما اكنون به پيروى از سرور شهيدان حسين ابن على ادامه مى‌دهيم اين يك راهى است شناخته شده كه فقط براى خدا و اسلام راستين محمد رسول‌الله (ص) است و خداى را شكر كه فريب اين منافقين را نخورده‌ام و هميشه در يك صف پشت سر روحانيت متعهد بوده‌ام.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

وصیت نامه
برادران گراميم هميشه مرد است كه پاسدار حرمت و آبروى ملت و خانواده خويش است هرگز تسليم ظلم و تجاوز نشويد...
کد خبر: ۴۵۹۶۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

«شهید علی داوری» جوانی هجده ساله بود ولی دلش مملو از شهادت و اخلاقش نشانه ای از نشانه دانشجویان دانشگاه کربلا بود، و در این راه به سوي معبود خويش شتافت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۹۵۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

خاطره
دست سهراب با پول ها خشک شد و گفت دستت درد نکند. می خواهی هم من و هم خودت را دچار گناه بکنی؟...
کد خبر: ۴۵۹۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

زندگینامه
وی الگوی اخلاق و رفتار بود عقیده داشت تا مادامیکه دشمنان قرآن و اسلام زنده هستند اسلحه را زمین نباید گذاشت باید از خون شهیدانی چون همتی ها(بخشدار ) و محمدی ها ( شهردار ) پاسدار ی کرد...
کد خبر: ۴۵۹۵۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

شهدای یگان ویژه،
ســال 1358، ازدواج کرد و صاحب یک پســر و سه دختر شد. به عنوان پاسدار کمیته در جبهه حضور یافت. هجدهم خرداد 1365، در فــاو عراق بر اثر اصابت گلوله به قلب، شــهید شد
کد خبر: ۴۵۹۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۴

شهید "محمود نيكو منظر" در وصیت نامه خود نوشت؛
ملت مسلمان ما دنبال اين شخص‌ يا آن شخص نخواهند رفت، چون قيام امت ما اسلامى است نه شخصى
کد خبر: ۴۵۹۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

با دستگيري اكرمي و آقامحمدي توسط ساواك ايشان با تغيير قيافه از دام مأمورين گريخت. همواره به‌دنبال انجام وظيفه بود، به همين خاطر در سال 57 به‌صورت پنهاني و بدون وابستگي به هيچ گروه يا سازماني به لبنان رفت و بعد از پايان دوره‌اي در سازمان امل لبنان با وارد كردن اسلحه و مهمات به ايران، دامنه فعاليت‌هاي انقلابي خود را گسترش بيشتري بخشيد.
کد خبر: ۴۵۹۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

خاطره
شهید ولیزاده از دیدن سر و وضع و لباس های فرزند شهید متأثر و ناراحت شد. از چهار هزار تومان حقوقی که تازه گرفته بود، دوهزار و هفتصد تومان را در اختیارش گذاشت...
کد خبر: ۴۵۹۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

زندگینامه و خاطراتی از پاسدار شهید بهروز دورخ
بعد از دادن خون، فورا رفتم مقداری کمپوت میوه و خوراکی خریدم تا بخورد. تشکر کرد و یواش گفت روزه هستم! شهید بهروز با زبان روزه خون داد بدون اینکه کسی بفهمد.
کد خبر: ۴۵۹۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطره
بوی خوش نان همۀ ما را از خود بیخود کرده بود زیرا دو روز بود که چیزی نخورده بودیم. این خانم تا ما را دید، سلام کرد و نان تعارف کرد...
کد خبر: ۴۵۹۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطره
به او گفتم اگر می ترسی، کنار بکش و اسلحه ات را تحویل بده! جواب داد که شهادت دوستان و همرزمانم روحیه ام را بالا می برد و من هم برای شهادت آماده هستم...
کد خبر: ۴۵۹۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطره
ا ناراحتی من، غصه می خورد و همراه با شادی من شاد می شد. خیلی دلم می خواست دامادی او را ببینم. بزرگترین آرزوی زندگی ام بود...
کد خبر: ۴۵۹۳۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطره ای از پاسدار وظیفه شهید صلاح قاسم حسنی
آن روز در روستا جلو درب خانه نشسته بودیم. ناگهان صدای آژیر آمبولانسی در روستا پیچید و بعد خود آمبولانس ظاهر شد...!
کد خبر: ۴۵۹۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳