کتاب «نجوای عاشقانه گلبرگ» اشعار نو خانم طیبه دُری توسط نشر یوحنا وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۳۱۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
کتاب دو زبانه فارسی، انگلیسی «بوی مجنون» به قلم خدیجه سلمانی و با ترجمه زینب جمشیدیفر بر اساس زندگی شهید گرانقدر «امیر معظمیگودرزی» نوشته شده است.
کد خبر: ۵۳۱۸۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۷
کتاب «خیابان تبریز» گذری بر زندگی و زمانه معلم شهید «قدرتالله چگینی» است که در پنج هزار نسخه و یکصد و ۳۶ صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۳۱۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۸
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: نیروهای رکن دوّم پیرمرد جاسوس را شناسایی کرده بودند و از وجود او اطلاع داشتند. با در نظر گرفتن حرکات او می خواستند حلقه ی جاسوسی عراق را شناسایی کنند. وقتی پیرمرد فهمید لو رفته است، شیشه ی قرص سیانور را از جیبش درآورد.
کد خبر: ۵۳۱۵۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۵
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: بچه ها چاه کنده بودند. سطل قرمز رنگ را به سمت خودم کشیدم. دست هایم را کاسه کردم و توی آب سطل بردم. یک مشت از آب برداشتم. یک جرعه از را آب نوشیدم. بقیّه ی آب را روی زمین ریختم. حسین گفت: چی شد؟ دهانم را پاک کردم و گفتم: از آب دریا هم تلخ تر و شورتره.
کد خبر: ۵۳۱۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۱
حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: از حمید پرسیدم چی شده؟ گفت: نگران هَشمیره هستم... چند روزه که ازش خبر نداریم. خودش هم تماس نگرفته. او پیش ما خواهرش گیتی خانم را اینطور صدا میزد. به اصطلاحات این شکلیاش عادت کرده بودیم. گاهی به همین شکل، جای حرف دوّم و سوم کلمات را با هم عوض میکرد. گیتی خانم به عنوان امدادگر رفته بود جنوب. روزهای بمباران آبادان بود و خطهای ارتباطی هم مدام قطع میشد.
کد خبر: ۵۳۱۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۲
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: روزی حمید با دوستانش مهمان ما بود. مامان ناراضی گفت: «تو این روز طولانی تابستون روزه گرفتید که فقط با آب دوغ خیار افطار کنید؟ آخه مگه میشه؟» حمید با خنده گفت: «میشه مامان جون! میشه. شما نگران نباشید.»
کد خبر: ۵۳۱۵۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۹
«نیایش شاهدان» کتابی با موضوع نماز شهیدان خراسان رضوی در دوران دفاع مقدس است که در چهل و سومین سال پیروزی انقلاب اسلامی چاپ و در روز شهدا این کتاب رونمایی شد.
کد خبر: ۵۳۱۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴
معرفی کتاب؛
کتاب «جان ناقابل» شامل خاطرات شهید «هوشنگ مداحی پور» از شهدای دوران دفاع مقدس استان کرمان بوده که توسط «آذر همتی» به رشته تحریر درآمده است.
کد خبر: ۵۳۰۸۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۷
کتاب خاطرات و زندگی طلبه شهید محمدعلی اصغری با عنوان «از عطش تا عطش» در منزل مادر این شهید دفاع مقدس رونمایی شد.
کد خبر: ۵۳۰۵۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۴
معرفی کتاب؛
کتاب "معبری به ماه " با موضوع پنجاه قطعه ادبی دفاع مقدس است به توسط رضا گودرزی قراهانی گردآوری شده و وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۳۰۴۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۰
معرفی کتاب؛
کتاب "صدای انقلاب اسلامی " با موضوع تبیین الگوی فرهنگی شهید فضل الله مهدی زاده محلاتی (ره) به پژوهش و تدوین، الله بخش روشن روان و محمدرضا بیک محمدی هزاوه وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۳۰۴۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۰
کتاب «شیر شکار» حاوی زندگینامه و خاطرات سردار رشید اسلام، شهید «مرتضی ساده میری» قائم مقام فرمانده گردان ۵۰۲ امام حسین (ع) از تیپ یکم امیرالمؤمنین (ع) لشگر ۴ بعثت سپاه پاسداران به نقل از یاران و همرزمانش به قلم یاسر بابایی و توسط نشر نشتیمان در سال ۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است.
کد خبر: ۵۳۰۲۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۸
کتاب «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید بهزاد همتی است که توسط « آذر همتی » نوشته شده است.
کد خبر: ۵۳۰۱۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۳
کتاب «حاج جلال» نوشته «لیلا نظری گیلانده» روایتگر خاطرات «جلال حاجیبابایی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس و پدر شهیدان «علیرضا و ابوالقاسم حاجیبابایی» است.
کد خبر: ۵۲۹۹۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳
نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: صدای گلوله هایی که به تانک میخورد، توی تانک موج برمی داشت و چند برابر میشد. چند متری که عقب رفتیم، به فرمانده گفتم: فرمانده می دونید کجا می ریم؟ جوابی نشنیدم. به عقب برگشتم. فرمانده سر جایش نبود. به فشنگ گذار گفتم: پس فرمانده کو؟ در برجک باز را نشانم داد.
کد خبر: ۵۲۹۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۵
نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: پشت پاسگاه رفتم. فرمانده در قسمتهای رملی، کنار یکی از گلوله هایی که توی رملها افتاده و عمل نکرده، نشسته بود. دستم را روی شانه اش گذاشتم و کنارش نشستم.
کد خبر: ۵۲۹۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳
حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: گفت: «استعفام رو نوشتم، امّا موافقت نمیکنن.» کمی جا خوردم. گفتم: «دیوونه شدی! کار به این خوبی؟» گفت؛ دلم میخواد برم سپاه، دوست دارم تو کارای رزمی باشم نه اداری. میخوام یه سرباز باشم.
کد خبر: ۵۲۹۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴
حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب «چشمهایش میخندید» میگوید: آخر سر که میخواستیم دُنگ خودمان را حساب کنیم. حمید و ناصر اجازه ندادند دست توی جیبمان ببریم. گفتیم: «آخه اینجوری که نمیشه، همیشه شما حساب میکنید.»
کد خبر: ۵۲۹۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲
کتاب «آن روز صبح»، روایتی از زندگی، سیره و سبک زندگی برادران شهید «محمود و مصطفی زاهدی بیدگلی» است که توسط انتشارات ندای فتح الفتوح در بهمن ماه سال 1400 به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۲۹۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۳۰