معرفی کتاب - صفحه 13

معرفی کتاب

کتاب «آخرین پلک شرهانی»| زندگی شهید محمد رحیمی

کتاب آخرین پلک شرهانی مروری بر زندگی نامه شهید والامقام محمد رحیمی به قلم حمید صادقی وارد بازار کتاب شد.

کتاب «حکایت ها و چامه ها » | اثر منتخب جشنواره های داستان و شعر دفاع مقدس

کتاب حکایت‌ها و چامه‌ها از آثار انتخاب شده در جشنواره‌های داستان و شعر دفاع مقدس استان مرکزی سال 1399 و 1400 است که توسط بابک روزبه، شاهرخ حکمت، فاطمه فاطمی‌نیا گرد آوری گردیده و توسط نشر یوحنا وارد بازار کتاب شد.

معرفی کتاب | ششمین پسرم

کتاب «ششمین پسرم» به کوشش «فاطمه حیدری» گردآوری و تالیف شده و از آثار برگزیده دهمین جشنواره ادبی یوسف بوده که به صورت مجموعه داستان نوشته شده است.

معرفی کتاب |«سردار سربَرز»

کتاب «سردار سربَرز» خاطرات مردم ایلام از ایام شهادت «حاج قاسم سلیمانی» است که توسط زینب شاهمرادیان تحقیق و توسط میترا کمالی فر تدوین شده است، و چاپ اول آن در زمستان ۱۴۰۱ در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.

«اوخشاما برای قاسم» منتشر شد

«اوخشاما برای قاسم» خاطرات مردم آذربایجان غربی از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم زهرا عسکری دستجری و توسط انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.

کتاب قزوین ۵۷، روایت قزوینیان در فجر ۵۷

کتاب "قزوین ۵۷" اثر ارزشمند حسن شکیب‌زاده، مجموعه‌ ۲۰۰ تصویر از روز‌های بیاد ماندنی انقلاب ۵۷ از عکاسان متعهد و هنرمند این شهر است که بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین نسبت به انتشار آن اقدام کرده است.

کتاب شعر «صبح ظهور صلوات» منتشر شد

کتاب شعر «صبح ظهور صلوات» مجموعه ابیاتی است که شاعر آزاده و جانباز علیرضا لطفی در تمامی ابیات صنعت التزام را با واژه ی صلوات سروده است.
معرفی کتاب؛

شهیدان کارگر را در «از خاک تا افلاک» بخوانید

کتاب «از خاک تا افلاک» روایتی از زندگی و حیات و کلام طیبه شهدای کارگر غرب استان تهران و استان البرز است.

«۲۸ دی» وارد بازار نشر شد

کتاب «۲۸ دی» اثر دکتر بهروز خیریه با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کردستان و توسط انتشارات کتابچه چاپ و وارد بازار نشر شد.

رد پای فرشتگان در بازار کتاب دیده شد

کتاب رد پای فرشتگان که بیوگرافی بانوان ایثارگر در آن گردآوری شده است، از سوی نشر شاهد منتشر شد.
معرفی کتاب/

خاطرات طنز جمعی از رزمندگان هرمزگانی در «شکرخند»

کتاب «شکرخند» به قلم «بهزاد پودات» گردآوری و تالیف شده که به خاطرات طنز جمعی از رزمندگان استان هرمزگان پرداخته است.

کتاب صدای نفس های ماه | خاطرات جمعی از رزمندگان استان مرکزی در عملیات بیت المقدس

کتاب صدای نفس های ماه به نویسندگی زهره نعمتی پریدری که اولین چاپ آن در سال 1389توسط نشر فخرالاسلام به چاپ رسیده است با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس به چاپ مجدد رسید.

کتاب در آغوش باد | زندگی غلامعلی ولاشجردی

کتاب "در آغوش باد" به نویسندگی غلامعلی ولاشجردی توسط انتشارات اندیشه مطهر که چاپ اول آن در سال 1398 انجام گرفته است به چاپ مجدد رسید.

«یک و بیست دقیقه، ساعت عاشقی» خواندنی شد

کتاب «یک و بیست دقیقه، ساعت عاشقی» روایت‌هایی خواندنی از مکتب «حاج قاسم سلیمانی» توسط انتشارات اندازیار، منتشر شد.

برش 43 از کتاب "روی جاده رملی"/ انتخاب عجیب

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: فقط سه راه دارین، یا باید از خیر ساک هاتون بگذرین یا اینکه با من بیایین مراغه، اونجا من شترا رو پیاده کنم و شما هم می تونین ساکتون رو بردارین یا اینکه خودتون ساکتون رو از زیر شترا بردارین. انتخاب با خودتونه، ولی من دست به این شترا نمیزنم.

برش 42 از کتاب "روی جاده رملی"/ زمین‌گیر شدن عراقی‌ها

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده‌های رملی" روایت می‌کند: لوله‌ی توپخانه‌ها به سمت نیروهای عراق در ایستگاه نورد برگردانده شد و اوّلین گلوله‌ی فسفر سفید آزمایشی پرتاب شد. زمانی که از جلو خبر رسید توپ به هدف خورده است، آتش انبوه را اجرا کردند. سرگرد احمدی دست میزد و میگفت: هورا... آجری جون یکی دیگه درکن! گلوله باران آن روز عراقی ها را زمین‌گیر کرد و نتوانستند جلوتر بیایند.

برش 41 از کتاب "روی جاده رملی"/ جشن پیروزی

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: تا صبح شب نشینی کردیم و به خاطر پیروزی جشن گرفتیم. استکان داغ چایی را محکم چسبیدم و به شراره های آتش زل زدم. تکه های چوب توی آتش جلزوولز میکرد و می سوخت. چشم های مش عباد توی نور آتش موج برمیداشت.

برش 40 از کتاب "روی جاده رملی"/ شهادت مصطفی

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: چشم هایم را بستم. به یاد هم سنگرم، مصطفی هادیان که اهل اصفهان بود، افتادم. مصطفی همیشه از شنیدن خبر عقب نشینی عراق خوشحال میشد. حتماً روح مصطفی هم مانند ما خوشحال بود. مصطفی با من به لهجه ی ترکی صحبت میکرد و من با مصطفی به لهجه ی اصفهانی.

بُرش 40 از کتاب "چشم‌هایش می‌خندید"/ نذر سلامتی

گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوش‌حالی گریه کردیم. بعد از شایعه‌ی شهادتش، باور نمی‌کردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش می‌لنگید. بابا سریع دست به کار شد و گوسفند را زمین زد تا قربانی کند. صدای اعتراض حمید بلند شد.

بُرش 39 از کتاب "چشم‌هایش می‌خندید"/ شایعه شهادت حمید

منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: در محله شایع شده بود حمید شهید شده. مدتی طولانی از او بی‌خبر بودیم. با این‌که حرف مردم را باور نمی‌کردم، امّا دلم شورش را می‌زد. با خانم‌های محل تصمیم گرفته بودیم، غیر از مراسم دعای ندبه و توسل، هفته‌ای یک‌بار هم ختم انعام و قرآن داشته باشیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه