نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای از شهید
خاطره ای از همسر شهید هاشم شيخي
دلتنگ تابی هستم که خاطره هایش برایم باقی است. تابی که بچه ها با آن خود را سرگرم می کردند تا پدرشان برگردد. گاهی سمیه و مرضیه را روی پاهایم میگذاشتم و در تاب می نشستم و با هم تاب می خوردیم. بچه ها روز به روز بزرگ می شدند و تاب هم نظاره گر بزرگ شدن آنها بود.
کد خبر: ۳۹۵۱۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۵

هيچ آرزويي جز روحاني بودن و خدمت به اسلام و مسلمين نداشت.
کد خبر: ۳۹۱۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۳

خاطره ای از زبان همسر شهید محمد کهدوئی/شهید شاخص فارس
زمانيکه که ما به گلزار شهداء مي رفتيم مي ديدم که خيلي سر خاک مي نشيند و صحبت ميکند هر چه به او مي گفتم تو اينقدر مي نشيني چي مي گي مي گفت بعداٌ مي فهمي که بعد از شهادت متوجه شدم که او براي اينکه شهيد شود از برادرم مي خواست که پيش خدا او را وساطت کند...
کد خبر: ۳۹۱۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۸

یک روز که به مرخصی شهری رفته بودیم ، هنگام بازگشت به پایگاه، یک ماشین سپاه دیدیم که در دره ای سقوط کرده بود. قابل ذکر است که محل خدمت ما استان کردستان ، منطقه کوهستانی پنجوین بود ، وقتی که توقف کردیم دیدیم که یک برادر سپاهی داخل ماشین گیر کرده است. کسی جرات پایین رفتن نداشت. زیرا مسیر صعب العبور بود و اگر کسی به پایین دره می رفت بالا آمدن او خیلی مشکل بود، اما شهید سالم زارعی داوطلبانه و با شجاعت و شهامت بسیار آماده رفتن به پایین دره شد.
کد خبر: ۳۹۰۱۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳

خاطره ای از شهید گرانقدر از زبان مادرش
گفت: من می خواهم بروم اگر من نروم ،برادرانم هم نمی روند ،آنها هم اگر نروند همسایه ها هم نمی روند و آنوقت هیچ کس نمی رود و دیگر هیچ! اما اگر من رفتم دیگران هم می روند .
کد خبر: ۳۹۰۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۲

شهید احمد رضاییان ورمزیار
با توجه به اینکه مسئولیت سنگینی برعهده داشت هیچ گاه به من نگفت که چکاره هستم وپی نبردم که چکاره بود و می گفت یک بسیجی ساده هستم.
کد خبر: ۳۸۷۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

خاطره ای از شهید حشمت الله قلی لونی به نقل از مادرشهید
کد خبر: ۳۸۷۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۲