نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
گفتم: من که ازمردن حرف نمیزنم، دکترم در قبرستان است، وقتی مریض میشوم میروم آنجا و پسرم علی شفاییم می دهد.
کد خبر: ۴۱۴۱۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۹

اشک شوق از چشمانم جاری شد، گفتم: پسر من می خواست راه کربلا را باز کند ، حالا خودش در رکاب امام حسین(ع) است، من افتخار می کنم که مادر شهیدم.
کد خبر: ۴۱۴۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷

خواهرم شما باید از خانم فاطمه زهرا(س) الگو بگیرید،حتی در تنهایی هم حجابت را رعایت کن، چرا که خداوند متعال همه جا ما را می بیند.
کد خبر: ۴۱۳۸۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵

سالروز شهادت/خاطرات شهید
ما دیگر از شوقی که داشتیم در پوست خود نمی گنجیدیم بالاخره سخنرانی تمام شد و ما هم به پایگاه خود برگشتیم فردای آن روز که نمازمان را خواندیم و برای صبحگاه آماده شدیم فرمانده گروهانمان برایمان سخنرانی کرد و گفت دیگر روز موعد فرا رسیده...
کد خبر: ۴۱۳۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵

خاطرات شهید هاشم رضوان مدنی؛
با وجود سن کمش پرشور بود و فعال به هر دری می زد که بتواند دیگران را راضی کند که به جبهه برود.
کد خبر: ۴۱۳۶۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵

زمان تشییع پیکر محمدجواد، وقتی مادرم کنار جنازه نشست خیلی نگران او بودیم، اما هیچ علامتی از بیماری در وجودش دیده نشد، بعد از کمی گریه و درد دل کردن با برادر شهیدم آرام شد.
کد خبر: ۴۱۳۵۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۳

وقتي جنازه مطهرش را ديدم،‌ متوجه شدم دستش به نشانه ادب و احترام روي سينه‌اش قرار داشت، فهميدم لحظه شهادت به ايشان سلام داده بود.
کد خبر: ۴۱۳۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۰

روایت خواندنی از همرزم «شهید حسین تاجیک»؛ در سالروز شهادتش
بخش های مهمی از شهر خرمشهر در دست عراقی هاست . آبادان در محاصره است . دشمن از ناحیه کوی ذوالفقاری هر لحظه به پیش می آید،این روزها ، روزهایی تلخ و فراموش ناشدنی اند .
کد خبر: ۴۱۳۳۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

بیست و چهارم دی ماه سال 1360
پس از کسب موفقیت های پی در پی حاج احمد و یارانش در غرب، محسن رضایی از او خواست تا تیپی را در جنوب تشکیل دهد.
کد خبر: ۴۱۳۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۲

شهید صبح - روایتی از همرزم شهید علی محمدی؛
شهید به تنهایی از پشت وارد سنگر دشمن شد بعد از چند لحظه صدای ناله کوتاه و ضعیفی به گوشم خورد. علی را دیدم که زخمی شده، به طرفش رفتم. هوا روشن شده بود. نسیم خنک صبح صورت علی را نوازش می داد.
کد خبر: ۴۱۳۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

شهید ممقانی به روایت همسر شهید
ای همسرم! در طول این مدت من نتوانستم دین خود را به شما ادا کنم. این شاءلله که من را ببخشید و از من بگذرید و از شهادت من ناراحت نشوید، که ما همه امانت خداوند در این دنیا هستیم و سعادت ما این بود که در این راه باشیم.
کد خبر: ۴۱۳۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

شهید حسین املاکی به روایت همسر شهید
روبه روی عکس حسین آقا نشسته ام و به خواب شب گذشته ام فکر می کنم: حسین آقا لباس دامادی اش را پوشیده بود. همراه با سیدی بزرگوار، در سرزمین وسیع و سرسبزی بود که کوه های مرتفع داشت.
کد خبر: ۴۱۳۲۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

خواب مشترک- روایتی از برادر شهید جلال امیری؛
آن صبح هنگامی که از خواب بیدار شد خنده و آرامش عجیبی در چهره اش بود. بعد گفت: من دیشب خوابی دیده ام که مطمئنم امروز تعبیر خواهد شد. وقتی که خوابش را تعریف کرد یکی از بچه ها با تعجب گفت: " جلال اگر بگویم من دیشب همین خواب را دیدم باورت نمی شود."جلال و دوستش به رودخانه ای در نزدیکی محل لشکر رفتند و هر دو با هم غسل شهادت کردند.
کد خبر: ۴۱۳۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸

خاکریز- خاطره ای از شهید محمد حسن محمدی؛
یک سر خاکریز خمپاره انداز کار گذاشته بود، وسط خاکریز کالیبر 50 و مسلسل و آخر خاکریز هم یک آرپی جی او سریع جا عوض می کرد و دشمن را هدف قرار می داد. به قدری سریع وخستگی ناپذیر این اعمال را انجام می داد که دشمن فکر می کرد با یک گروهان طرف است.
کد خبر: ۴۱۳۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸

خاطراتی از شهید مجیدجعفری / جهاد
ما برای رسیدن به کمال واقعی باید جهاد کنیم.
کد خبر: ۴۱۳۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷

قاضی میرسعید به روایت همسر
ما پنج نفر هستیم. یک ماه پس از رفتن تو. آمدیم اصفهان برای جمع و جورکردن زندگی از دست رفته، آخرهای سال است. تمام اصفهان پر از برف است.
کد خبر: ۴۱۳۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸

دفتر خاطرات
روز قبل از شهادتش به منزل برگشت و با صداي نسبتاً بلندي گفت: پدر و مادر عزيزم! من فردا شهيد خواهم. شد. از حرفش خيلي ناراحت و نگران شديم، وقتي نگراني ما را ديد گفت:...
کد خبر: ۴۱۳۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷

يكي از ويژگي‌هاي بسيار استثنايي شكرالله خواب‌هاي بود كه مي‌ديد، هر خوابي را كه مي‏ديد، تعبيري روشن داشت. يك روز گفت: مادر! ...
کد خبر: ۴۱۳۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷

رو به آسمان كردم و گفتم: «خدايا پسرهايم را در راه تو و دين تو فرستادم جبهه، ميگن اين‌ها سربازان امام زمان(عج) هستند، پس خودت در پناه آقا حفظشان كن، يا من هر دو را زنده ببينم و يا شهيد.»
کد خبر: ۴۱۳۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷

شهدای پنجم آبانماه
شهید امیر هوشنگ پزشكی، يكم بهمن 1341، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم، كارگر بود و مادرش، فراج نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. پنجم آبان 1359، در سرپل ذهاب بر اثر اصابت گلوله و ترکش به کمر توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است
کد خبر: ۴۱۳۰۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۶