عاشقانه برای اسلام و قرآن فداكاری می کنم
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمدحسین محمدی پور در سال 47 در دهي در شهريار به نام تقي آباد در يك خانوادة كارري به دنيا آمد. در دوران كودكي در تربيت او كوشش فراوان شد كه در سن سه سالگي نماز و اصول دين را كاملاً ياد گرفته بود.
در سن هفت سالگي نمازهاي يوميه را مي خواند و
از ده سالگي تمام روزه هاي خود را گرفته و در جلسات قرائت قرآن كه تشكيل مي شد شركت
مي كرد. در سال هاي اول تا دبيرستان شاگرد بسيار خوبي بود و با نمرات بالا قبل شد و
سال اول دبيرستان نيز نمرات خوبي آورد، ولي از سال 1361 كه بنده به جبهه رفتم ديگر
درس نخواند و از نمرات او پيداست.
رفتار و اخلاق او نمونه بود، چنانچه در كارنامة او
از نمرات او پيداست وي دو سال متوالي مردود شد و مرتب تذكر مي داد مي خواهم به جبهه
بروم. او بيشتر مي خواست در كارهاي مذهبي شركت كند. از او بيش از شصت نوار از سخنرانان
مذهبي به جا مانده بود. در زمان رژيم گذشته حاضر نبود به راديو گوش بدهد و اكثراً از
نوارهاي مذهبي استفاده مي كرد.
در اكثر راهپيمائي ها مثل راهپيمائي تاسوعاي سال 57
شركت كرده بود. در مدت حيات خود حتي' يك حرف نامربوط به من كه پدر او هستم و يا مادر
و ديگري نزده بود و اكثراً من را نصيحت مي كرد كه با فلاني كه ضد انقلاب است حرف نزن.
هر چه از او گفته شود كم گفتيم، چون آنها از كمالات بالايي برخوردار هستند و دنيا را طلاق داده و همانطور كه قرآن كريم مي فرمايد مپنداريد كه آنها مرده اند، بلكه آنها زنده اند و در نزد خداي خود روزي مي خورند و خوشا به حال آنها، اميد است كه ما بتوانيم راهشان را ادامه داده و اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي برسانيم. به اميد پيروزي رزمندگان اسلام.
وصیت نامه «دانش آموز شهید» محمدحسین محمدی پور در سالروز شهادتش را بخوانید؛
با سلام بر پدر و مادرم، سلام من را بپذيريد چون كه من مي دانم شما از رفتن من ناراضی هستيد. من برای خدا رفتم و برای خدا هم مي جنگم و من جز خدا كسی را نمي شناسم و برای خدا هم می ميرم.
و اما تو ای مادر من از خيلی وقت ها می خواستم به جبهه بروم ولی تو مي گفتي كوچك هستی ولي حال كه من بزرگتر شده ام و هفده سال دارم و اسم خود را در بسيج نوشته ام و من را مناسب ديده اند كه به جبهه بروم.
تو هنوز مي گويي كوچك هستی،
تو نمي توانی اسلحه به دست بگيری، تو روی مين مي روی، مادر همش تو فكر پسر حاج محمد
نباش كه او بروی مین رفت.
كسانی هستند كه مخصوصاً برای باز كردن راه رزمندگان روی مين می روند تا مين منفجر شود و رزمندگان عبور كنند. ما اينطور كسانی را داريم كه عاشقانه برای اسلام و قرآن فداكاری می كنند ولي تو وعده خانه و زندگي به من مي دهی.
نه مادر كمی فكر كن ببين چه كار می كنی، براي كه و چه در اينجا هستی و ما برای چه داريم می جنگيم. اگر من نجنگم پس كه بجنگد كه كشته شود، تا اسلام زنده شود، مگر خون ما رنگين تر از خون ديگران است،
مگر خون ما رنگينتر از خون امام حسين(ع) و يارانش
است. بله مادر اميدوارم ه من را حلال كني، چرا كه براي اسلام حلال مي كني.
ـــــــــ«خداحافظ»ــــــــــ
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران