والدین شهدا - صفحه 4

والدین شهدا
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

لالایی مادر برای فرزند شهیدش

مادر شهید «خدامراد اسفندانی» در این کلیپ کوتاه از خاطرات کودکی فرزند شهیدش برایمان می‌گوید و به یاد می‌آورد که برای کودکش را در کنار دار قالی لالایی می‌گفته است؛ که شما مخاطبین گرامی را دعوت به دیدن این لالایی سوزناک مادر می‌کنیم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

شهادت فرزند، افتخار من است

مادر شهید «آیت الله کریمی‌پور» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «آیت‌الله از کودکی فردی باتقوا بود و در همه مراسم مذهبی شرکت می‌کرد. خدارو شکر می‌کنم که فرزندم به آرزوی قلبی خود رسید و باعث سربلندی من شد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مادر هر وقت دلتنگ من شدی به عکس امام خمینی نگاه کن

مادر شهید «محمود گچکار» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «روزی که میخواست به جبهه برود به او گفتم محمود جان زود به زود به مرخصی بیا دلم برایت تنگ می‌شود و او در پاسخ گفت؛ مادر هر وقت دلتنگ من شدی به عکس امام خمینی نگاه کن»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

از بغض فراق یار سفر کرده تا وصال معشوق

مادر شهید «رضا بهمن» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «رضا تمام وقت در خدمت انقلاب بود و روزی گفتند که رضا به جبهه رفته است، شبی دیدم در شهادت شهید بهشتی با صدای بلند گریه می‌کند و می‌گوید خاک بر سر منی که باشم و امثال ایشان مظلومانه به شهادت برسند.»
خاطرات شفاهی مادر شهید «محمد اسلامی»

از گشت‌های شبانه تا شهادت داوطلبانه

مادر شهید «محمد اسلامی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «محمد از کودکی پسری سربه زیر و آرام بود و تکالیف مذهبی‌اش را کامل انجام می‌داد. در دوران انقلاب شب‌ها به گشت شبانه می‌رفت و زمانی هم که جنگ شد داوطلبانه به جبهه رفت تا از وطنش دفاع کند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

نماز شکر پدر شهید بر پایان فراق فرزند

صفرعلی ربیعی پدر شهیدان "محمدعلی و محمدرضا ربیعی" در خاطره از فرزندان شهیدش گفت: «محمدعلی چند سالی مفقود الاثر بود و من بسیار دلتنگ دیدار او بودم ، روزی که قصد صفر کربلا را داشتم به من خبر دادند محمدعلی را آورده اند. وقتی به بنیاد شهید رفتم و چند قطعه استخوان پسرم را دیدم دلم آرام گرفت و همانجا نماز شکر به جا آوردم و 40 روز بعد از آن راهی زیارت امام حسین (ع) شدم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم آرزوی شهادت داشت

مادر شهید «مؤمنی» می گوید: «پسرم همیشه آرزوی شهادت داشت و خوشحال در راه اسلام جان خود را از دست داد، بارها می گفت پایان زندگی مرگ است، پس چه بهتر با شهادت که بهترین مرگ است برویم.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
پدر شهید بلبلی نیا:

آخرین بار لباس رزم را مادرش بر تنش کرد

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا ، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با والدین شهید بزرگوار «ایوب بلبلی نیا» به مصاحبه پرداخته است. پدر این شهید بزرگوار چنین روایت می‌کند: «آخرین بار که فرزندم قصد اعزام به جبهه های جنگ را داشت، مادرش لباس رزم را بر تنش کرد.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

برادرهایم در جبهه دارند کشته می‌شوند، نمی‌توانم بمانم

مادر شهید «حسن غلامی» می‌گوید: پسرم می‌گفت؛ مادر اگه غذا را خوب خوردید و گفتید الحمدالله سیر شدیم اینجور نیست، باید حتما به فکر کسی که ندارد باشید و به او کمک کنید. می‌گفت؛ باید بروم. گفتم نرو، گفت نمیتوانم بمانم، برادرهایم در جبهه دارند کشته می‌شوند من چطور در خانه بمانم؟!
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم دست بوس من و پدرش بود

مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود. با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه می رفت، هر زمان از بیرون می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید و می‌گفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.

معرفی کتاب | «چشم و چراغ»

کتاب «چشم و چراغ» که روایتی تصویری از زندگی پدران و مادران شهدای استان مرکزی است از سوی نشر یوحنا به چاپ مجدد رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

کفاشی که سهم‌اش از زندگی را شهادت می‌دانست

مادر شهید «علی اکبر جدیدی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «من روزه بودم که علی اکبر به دنیا آمد. علی اکبر خیلی ساده زندگی می کرد و بسیار بخشنده بود. کفاشی می کرد که تصمیم گرفت کار را رها کند و به جبهه برود.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

حمیدرضا با دستکاری شناسنامه‌اش راهی جبهه شد

مادر شهید «حمیدرضا افسری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «حمیدرضا بعد از پایان تحصیل ابتدایی مشغول به کار شد و سال 1363 از طریق دستکاری شناسنامه راهی جبهه شد. بعد از شهادت پسر عمویش علاقه‌اش به جبهه بیشتر شد و طاقت ماندن نداشت و بعد از دوره آموزشی در جبهه شهید شد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

نوجوانی که دوبار در جبهه مورد حمله شیمیایی قرار گرفت

پدر شهید «محمد خاکپور» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «محمد که به دنیا آمد، خیر و برکت به خانه ما وارد شد و زندگیمان متحول شد. چهارده سالگی خواست به جبهه برود. 4 سال که در جبهه بود شیمیایی شد؛ مدتی که در بستر مجروحیت شیمیایی بود خیلی بی‌طاقتی می‌کرد با آن که مجروح بود مجدد به جبهه رفت و این‌بار که مجدد مورد مجروحیت قرار گرفت به شهادت رسید.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

قاب عکسی که شهید برای مادرش به یادگار گذاشت

مادر شهید «مقصود آجرلو» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «مقصود مرخصی که آمده بود یک عکس از خود را قاب کرده بود و برایم آورد که یادگاری باشد برایم از او.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

خاطرات مادر شهید «علی نجات ملکی»

مادر شهید "علی نجات ملکی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «علی نجات از کودکی کار می کرد. 18 سالگی رفت سربازی و برای همه بخشنده بود. »
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پاسدارها سلامت باشید که شما همه سربازهای من هستید

مادر شهید "ابوالفضل شریف زاده" در خاطراتی از فرزندش می گوید:«ابوالفضل پاسدار بود. او فرزند بسیار آرام و سربه‌زیری بود. وقتی خبر شهادتش را شنیدم به صورت خود لطمه زدم و شیون می‌کردم بعد بلند شدم و گفتم پاسدارها سلامت باشید که شما همه سربازهای من هستید و دوستتان دارم. »
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

شهادت اجری بود که فضل‌الله در پی رسیدن به آن بود

مادر شهید «فضل الله اصغری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «فضل الله چهار ماه در بسیج بود و بعد از بازگشت اقدام کرد تا به سربازی برود با اینکه برادرش جبهه بود و شش ماه به موعد سربازی‌اش مانده بود، راهی جبهه شد که من به او می‌گفتم مادر من می‌ترسم که شهید شوی و او در پاسخ می‌گفت امام گفته باید بروم و این یک مسئولیت شرعی است برایم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

ماجرای چوپانی که بعد از شهادت زائر امام رضا (ع) شد

مادر شهید «حسین بیاتی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «حسین در روستا چوپانی می‌کرد، وقتی زمان سربازی‌اش فرا رسید از من خواست به جبهه برود، او می‌دانست که شهید خواهد شد. بعد از شهادتش او را به حرم امام رضا (ع) بردند و من از طریق تلویزیون متوجه شدم حسن شهید شده است.»
درد و دل‌های عاشقانه مادر شهید ابراهیمی؛

بعد از چهل روز جبهه، به او گفتم نرو

"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می‌باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از "آسمان، آبی‌تر" با مادر شهید «حسین ابراهیمی خوسفی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه