روایتی ناب، نادر و شگفت انگیز از یک بانوی امدادگر دزفولی؛
«به حسن گفتم مادرت اینجا نیست، چی میخواهی؟ پرسید کی هستی؟ گفتم امدادگرم. گفت: مادرم را میخواهم، می خواهم مادرم را ببینم. اصلاً تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟ گفتم بیمارستان افشار دزفول است و من هم خواهر شما هستم...»در ادامه آنچه خواندید بخشی از سخنان «شهلا دنیوی زاده» است. امدادگر داوطلب 17 ساله از شهرستان دزفول، شما را به خواندن متن کامل این خاطره دعوت می کنیم.