روایت حیرت انگیز مادر شهید هوشنگ آدینه؛
«پیکر خونین هوشنگ را گذاشتند توی لحد و خشت ها را می چیدند و شروع کردن به خاک ریختن روی دسته گلی که دیگر حیات مادی نداشت. ناگهان زنی چادر به کمر گره زده افراد را یکی یکی کنار زد و جلو آمد. فریاد می زد: «بیل را به دست خودم بدهید» اول مردم امتناع می کردند. همه می گفتند:«مادر است دیگر حال و روزش خوب نیست. میوه ی دلش را از دست داده. داغ است. لابد نمی داند چه می گوید...»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان برادرش«محمد آدینه»در نوید شاهد بخوانید.