شهید بسیجی - صفحه 33

آخرین اخبار:
شهید بسیجی

روزه به جای دروغ

« یک روز وقتی به منزل آمد، بیشتر از همیشه ناهار خورد، گفتم: محمد چی شده مگر پولت را خرج نکردی. گفت: امروز دروغ گفتم...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات برادر شهید «محمد حامدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهادت پسر در آغوش پدر

شهید «ایرج آموخت» در عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش در آغوش پدر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در جوار پدر در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد.

روایتی خواندنی از ماجرای جبهه رفتن سیدِ جوان

پدر شهید «سید مصطفی حاجی‌میری» مخالف سرسخت حضور پسرش در جبهه بود، غافل از آنکه سید مصطفی رگ خوابش را دانسته و با شگردهایی رضایت پدر را جلب می‌کند... این روایت جذاب و خواندنی از زبان پدر شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

همواره از راه شهدا پاسداری کنید

شهید "حسن حیدری" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: «ای برادران و خواهران عزیزم در راه اعتلای کلمه حق همچون امام مظلوم حسین(ع) و زینب کبری (س) باشید و از راه شهدا پاسداری کنید...»

پدر شهید «کرمیان‌زیارانی» آسمانی شد

ابراهیم کریمیان (کرمیان‌زیارانی) خَیِّر و پدر شهید «شکرالله کرمیان‌زیارانی» آسمانی شد.

خط سرخ شهادتم را ادامه دهید

همزمان با سالروز شهادت شهید "شیرقلی اسپرورینی" در وصیت‌نامه‌ این شهید بزرگوار می‌خوانیم: خط سرخ شهادتم را ادامه دهید، دست از رهبر عالی قدر امام عزیزمان بر ندارید و همیشه در فکر انقلاب باشید تا پیروزی نهایی به دست آید...

شهید «مهرزاد مهدی‌پوربقال‌قزوینی» و جزیره مجنون

شهید «مهرزاد مهدی‌پوربقال‌قزوینی» به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و بیست و هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید.

من کورکورانه به جبهه نرفتم

شهید "رجبعلی بابا" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: چشمم را باز نگه دارید که معنایش این باشد که من کورکورانه به جبهه نرفتم؛ بلکه با عشق حسین(ع) به جبهه می‌روم...

شهید 15 ساله‌ای که تا پای جان از انقلاب دفاع کرد

شهید «سعید پایروند» 15 ساله و بسیجی فعال بود که در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از انقلاب اسلامی دفاع کرد.

پسرم قبل از شهادت، مزارش را به من نشان داد

بعد از اتمام دعای کمیل با سعید به مزار شهدا رفتیم، به قطعه آخر که رسیدیم، سعید ایستاد. گفتم: سعید جان چرا ایستادی؟ گفت: مادر، اینجا که می‌بینی، خانه من است و مرا... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «سعید پایروند» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

همه باید برای اعتلای اسلام تلاش کنند

همزمان با سالروز شهادت شهید "علی آغاسی" در وصیت‌نامه‌ این شهید بزگوار می‌خوانیم: عزیزان بیایید در این عمر کوتاه با افتخار به کمک اسلام شتافته، امام حسین(ع)را یارى دهید و جوابگوى «لبیک» به امام خمینى(س) باشید...

وقت بدرقه نبودم!

به مسئول اعزام گفتم: اخوی ما دارد میاد سراغ شما که اجازه بدی برود جبهه، شناسنامه‌اش را بخواه و چون به سن قانونی نرسیده، جلوشو بگیر و نزار برود... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «قاسم شکیب‌زاده» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

پدر شهید «حسین فرخ» به فرزند شهیدش پیوست

بهروز فرخ پدر شهید گرانقدر «حسین فرخ» دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

دنیا برایش تنگ شده بود!

او در سن ۲۰ سالگی گاهی در نماز، آنقدر به درگاه خداوند متعال گریه و زاری می‌کرد که مو بر تن من سیخ می‌شد و با خود می‌گفتم:... ادامه این خاطره از برادر شهید «علی‌اصغر جمشیدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

مادر شهید لشگری به فرزند شهیدش پیوست

کشور لشگری مادر شهید بزرگوار ابراهیم لشگری به فرزند شهیدش پیوست.

فرزند شهید «علی‌اکبر وهاب‌پور» آسمانی شد

جانباز اصغر وهاب‌پور فرزند گرانقدر شهید «علی‌اکبر وهاب‌پور» به پدر شهیدش پیوست.

دولت به تنهایى هیچ کارى نمى‌تواند بکند

شهید "مجید قنبری" در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ملت شهیدپرور سعى کنید همیشه در صحنه باشید زیرا اگر شما در صحنه نباشید، دولت به تنهایى هیچ کارى نمى‌تواند از پیش ببرد...

شش ماه است که منتظرم!

شش ماه است که منتظر چنین لحظه‌ای هستم، حالا بگذارم و بروم؟ آن وقت جواب خون شهدا را چه بدهم؟... ادامه این خاطره از همرزم شهید «محمدرضا پیله‌فروش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

تا آخرین نفس در سنگر عشق و شهادت ایستاده‌ایم

در آستانه سالروز تولد شهید "جعفر غفاری‌اصل" در وصیت‌نامه‌ این شهید گرانقدر می‌خوانیم: ما تا آخرین نفس در سنگر عشق و شهادت ایستادگی می‌کنیم و تا خون در بدن داریم به جهاد خود ادامه خواهیم داد...

رمز شال!

کمی با شال ور رفتم که بازش کنم ولی اصلا اجازه این کار را نداد. با ۲، ۳ تا از بچه‌ها آمدیم به قصد اینکه شال را از گردنش باز کنیم و علت ماجرا را بفهمیم. اکبر که از ماجرا با خبر شد، جلو آمد و ... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «اکبر آذربایجانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه