خاطرات شفاهی والدین شهدا - صفحه 10

آخرین اخبار:
خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

همانند سالار کربلا به شهادت رسید

نرگس عبدالله بیگی مادر شهید «سهراب مرتضایی» می‌گوید: «همرزمان سهراب برایم تعریف کردند که سهراب در حال خوردن آب به شهادت رسید.»
پدر شهید «حسن کاسبان»:

فرزندم را مانند علی‌اکبر حسین به خدا سپردم

پدر شهید «حسن کاسبان» نقل می‌کند: «وقتی پسرم برای خداحافظی آمد، یاد لحظه وداع حضرت علی‌اکبر با امام حسین (ع) افتادم. امام حسین گفت: خدایا همه زندگی‌ام را به تو می‌سپارم. من هم به خدا گفتم: حسن را به تو می‌سپارم.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت دوم این گفتگو جلب می‌کند.

پدر شهید «حسن کاسبان»: برای امام باید پسرم را قربانی می‌کردم

پدر شهید «حسن کاسبان» نقل می‌کند: «وقتی رادیو اعلام کرد امام می‌خواهند بیایند، گفتم: برای چنین رهبری باید پسر قربانی کرد، حسن گفت: مرا قربانی کن.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگو جلب می‌کند.
خاطره‌نگاری والدین شهدا

پیکر بی‌سر فرزند در دامن مادر

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با مادر بزرگوار «احمد عسکر باغستانی» به مصاحبه پرداخته است. مادر این شهید بزرگوار چنین روایت می‌کند: «خبر شهادت فرزندم را که آوردند گفتند فرزندم سر در بدن ندارد. گفتم می خواهم قامت فرزند شهیدم را ببینم چه با سر، چه بی سر.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

رضا افتخار مادر است

جمیله علی‌قاسمی مادر شهید «رضا ذاکریان مشایی» می‌گوید: «رضا خیلی مهربان بود. تمام تلاشش را می‌کرد که به مردم کمک کند. او عضو بسیج بود. جنگ که شروع شد تصمیم گرفت به جبهه برود. و در راه دفاع از کشورش به درجه جانبازی نائل و بعد از مدتی به شهادت رسید. من نیز افتخار می‌کنم که مادر شهید هستم.»

پسرم از شدت مهربانی، دارایی اش را با دیگران شریک می شد

مادر شهید «علی اصغر محمدی» از فرزند خود چنین روایت می کند: پسرم فردی بسیار مومن و اهل نماز و خداجو بود. او از شدت مهربانی، دارایی اش را با دیگران شریک می شد و به دیگران نیز خیر می رساند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

از بغض فراق یار سفر کرده تا وصال معشوق

مادر شهید «رضا بهمن» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «رضا تمام وقت در خدمت انقلاب بود و روزی گفتند که رضا به جبهه رفته است، شبی دیدم در شهادت شهید بهشتی با صدای بلند گریه می‌کند و می‌گوید خاک بر سر منی که باشم و امثال ایشان مظلومانه به شهادت برسند.»
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛

شهیدی که دستش به خیر بود

فاطمه نجفی همسر شهید «رحمت‌الله اسماعیلی» می‌گوید: «رحمت‌الله دستش به خیر بود. هر جا نیازی به کار خیری بود پیشقدم بود. یادم می‌آید یکبار به دیدن یکی از بستگان رفته بودیم و او در بستر بیماری بود. رحمت‌الله که شرایط را دید در پرداخت هزینه بیماری به او کمک کرد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

حمید اهل مطالعه و پژوهش بود

فاطمه رمضانی مادر شهید «حمید رمضانعلی» می‌گوید: «حمید زمانی که وقتش آزاد بود کتاب و مقاله می‌نوشت. به دانش آموزان درس می‌داد و شور کمک به هم‌نوع در وجودش موج می‌زد. زمانی هم که جنگ تحمیلی شروع شد به جبهه رفت. من راضی به رضای خداوند هستم که فرزندم در راه دفاع از کشورش به شهادت رسید.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

گوش به فرمان امام خمینی(ره) بود

خدیجه ناظری مادر شهید «حمیدرضا عبدالرحیمی» می‌گوید: «حمیدرضا ۱۴ساله بود که عزم رفتن به جبهه را کرده بود. من به او می‌گفتم پسرم درست را بخوان و هنوز سنت کم است برای جبهه رفتن. می‌گفت امام فرموده باید بروم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پیکرش بعد از کشف و شناسایی سالم بود

حاجیه خانم نسا شرکا مادر شهید «علی اکبر شرکا» می‌گوید: «بعد از شهات علی اکبر در کوه‌های حاج عمران، پیکرش را بعد از هفت سال هفت سال آورند وقتی به دیدنش رفتم پیکرش سالم بود، دعاهای داخل جیبش هم سالم مانده بودند و الان آنها را به یادگار نگه داشته‌ام.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

چهره‌ حسین نورانی شده بود

ناصر کرداری پدر شهید «حسین کرداری» می‌گوید: «حسین با شروع جنگ تحمیلی شور حضور در جبهه را داشت. او دوران دبیرستان را سپری می‌کرد و از آنجا راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. جبهه برایش مکانی مقدس شده بود و در اخلاق و رفتارش تاثیر گذاشته بود و نورانی شده بود.»

احمد با لباسی که برای رزمندگان دوخته بودم به شهادت رسید

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با والدین شهید بزرگوار «احمد سرکارگر اردکانی» به مصاحبه پرداخته است. مادر این شهید بزرگوار چنین روایت می‌کند: «برای رزمندگان در جبهه‌های جنگ لباس می دوختم تا اینکه احمد یکی از لباس‌ها را برای اعزام به جبهه پوشید و با همان لباس راهی جبهه شد. پس از چهل و شش روز خبر شهادتش را آوردند.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
آسمان، آبی‌تر؛

روایتی از شهادت پسر، پیش چشمان پدر

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با والدین شهید بزرگوار «میرزا محمد بیکی سروعلیا» به مصاحبه پرداخته است. پدر این شهید بزرگوار چنین روایت می‌کند: «پس از زخمی شدن فرزندم در جبهه، برای عیادت به بیمارستان 502 ارتش در تهران رفتم. فرزندم بعد از چند روز پیش چشمانم به شهادت رسید.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.

دلم می‌خواهد در سردشت نشانی از پسرم پیدا کنم

مادر شهید «بخشعلی مهدیخانی سرو جهانی» درباره آرزویش چنین می‌گوید: دلم می‌خواهد مرا هم به سردشت ببرند، جایی که فرزندم آنجا به شهادت رسیده است و تاکنون از پیکرش خبری ندارم، شاید نشانی از او را آنجا بیابم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مادر گرانقدر شهیدان میرزایی: «افتخار می‌کنم که مادر سه شهیدم»

شهیدان معظم «مهدی، مریم و فرشته میرزایی» در جریان بمباران هوایی ۲۶ اسفندماه سال‌ ۱۳۶۶ شهر آبدانان به دست مزدوران رژیم بعث به مقام رفیع شهادت نایل آمدند. مادر شهیدان میرزایی می‌گوید: من خودم جانباز و فرزند شهیدم و همسرم هم جانباز است افتخار می‌کنم که مادر سه شهیدم به خاطر پابرجا ماندن انقلاب خون دادیم. در ادامه مصاحبه تصویری با این مادر گرانقدر منتشر می‌شود.

برای آمدنش، نذر چهل شب تشرف به مسجد جمکران کردیم

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با مادر شهید بزرگوار «سیدعلی طباطبائی خلیل آباد» به مصاحبه پرداخته است. این مادر بزرگوار چنین روایت می‌کند: «چهل شب نذر تشرف به مسجد جمکران کردیم که خبری از اسارت یا شهادت فرزندمان بیاید. آرزویم این بود که اگر به شهادت رسیده است فرزندم قبر داشته باشد (پیکرش باز گردد).» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
اسناد افتخار/

مشغول پخت نان بودم، خبر شهادت فرزندم را آوردند

شهید «فهد یاسمی» که سال‌ها در جبهه‌ها جهت دفاع از وطن حضور و آرزوی شهادت داشت، بعد از جنگ درِ باغ شهادت به رویش گشوده شد و سرانجام فروردین ۱۳۷۱ به علت برخورد با مواد منفجره به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: «مشغول پخت نان بودم که خبر شهادت پسرم را آوردند.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
خاطرات والدین شهدا؛

همدم روزهای تلخ و شیرینم بودند

شهیدان «فریده و معصومه شیخی» دو خواهر شهید که با زبان روزه بهمن ماه 1374 در منطقه مرزی امیرآباد بر اثر برخورد با مین های به جای مانده از جنگ تحمیلی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. مادر شهیدان شیخی با حسرت می گوید: همدم روزهای تلخ و شیرینم بودند. قسمتم این طوری بود که هر دو با هم آسمانی شوند و من در حسرت دوریشان بسوزم.

سه ماه پس از شهادتش توانستیم پیدایش کنیم

همسر شهید گرانقدر «خلیل احمدی» اینگونه سخن می گوید: برای مرخصی و دیدن ما آمده بود که بعد از چند ساعت آماده رفتن به میدان نبرد بود که در راه توسط ضدانقلابیون به شهادت رسید . همه فکر می کردند که در جبهه است و سه ماه طول کشید تا پیدایش کنیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه