جانباز کرمانشاهی

جانباز کرمانشاهی
گفتگو با جانباز«امیدعلی محمدی»

عراقی ها دریایی از مین در شهرهای مرزی کاشته بودند

جانباز«امیدعلی محمدی»، می‌گوید: وقتی که عراق عقب‌ نشینی کرد تمام میله‌های مرزی را جابه‌جا کردیم، عراقی ها دریایی از مین در شهرهای مرزی ایران کاشته بودند که سال‌ها شهید دادیم تا این مین‌ها پاکسازی شدند حتی بعضی از مین‌ها دو ماسوره انفجاری داشتند اولی که خنثی می‌شد دومی عمل می‌کرد.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی«داود مرادیان»

دفاع از وطن تا آخرین لحظه

«داود مرادیان»، می‌گوید: با اینکه عصا به دست داشتم به تنهایی کار 6 نفر را انجام می‌دادم و یک گلوله توپ به وزن 40 تا 50 کیلویی را جابه جا و آماده تیراندازی می‌کردم. در تمامی عملیات‌ها حضور داشتم آخرین عملیات که عملیات مرصاد بود را هم شرکت کردم و تا آخرین لحظه ایستادم و از وطنم دفاع کردم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«محمد زاهد مرادی»

دشمن از بالای کوه شاخ شمیران ما را نشانه گرفته بود

«محمد زاهد مرادی»، می‌گوید: می بایست به زاغه مهمات می‌رفتیم و از آنجا برای حمله همان شب تجهیزات می‌آوردیم هوا که تاریک شد با سه نفر از همسنگرانم در حال رفتن به زاغه بودیم که از بالای کوه دشمن ما را نشانه گرفت و یک خمپاره جلوی پای ما انداخت دو نفر از همرزمانم همان جا شهید شدند و من و یکی دیگر زخمی شدیم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «فریبرز فیض الهی»

منافقین در حمله مرصاد جنگ روانی به راه انداخته بودند

جانباز کرمانشاهی «فریبرز فیض الهی»، می گوید: من چون بچه منطقه اسلام آباد بودم برای شناسایی با نیروهای سپاهی همراه شدم. به منطقه شیان که رسیدیم یک جیب پارک شده بود و منافقین پیکر شهدای عزیزمان را کنار آن گذاشته بودند که روحیه مردم را تضعیف کنند، هیچوقت این لحظه را از یاد نمی برم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی»

من تا آخرین قطره خونم پای حفظ آب و خاکم می‌ایستم

جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی» می‌گوید: وظیفه هر انسانی است که از آب و خاک خود دفاع کند و من تا آخرین قطره خونم پای حفظ میهنم می‌ایستم.
جانباز کرمانشاهی «بهروز رشیدی»

روحیه ایثارگری دوران دفاع مقدس، همچنان در مردم ایران جاری است

«بهروز رشیدی» می‌گوید: همان طور که همه در زمان جنگ، روحیه قوی برای دفاع از ناموس و آب و خاک داشتند هنوز هم این روحیه در مردم وجود دارد. اگر دشمنان قدمی بخواهند بردارند مردم جلوتر از آنها برای حافظت از دین و آب و خاک قدم عَلم خواهند کرد.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «ابراهیم سلطانی»

مجروحیت هر دو چشمم در حمله بعثی‌ها به سوسنگرد اتفاق افتاد

«ابراهیم سلطانی» می گوید: داوطلبانه به جبهه های جنگ در جنوب کشور حضور پیدا کردم، عراق تازه به کشور حمله کرده بود، در منطقه سوسنگرد دشمن به ما در جنگ تن به تن پاتک زد، آنجا بود که ترکش وسط پیشانی‌ام بین دو چشمم اصابت کرد، یک چشمم تخلیه و دیگری بینایی خیلی کمی دارد.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «پرویز جمهور»

حفظ آب و خاک وطن برایم مهم بود

«پرویز جمهور» می گوید: از دوران مدرسه در پایگاه های بسیج حضور داشتم و فعالیت می کردم. به جبهه جنگ نیز رفتم و من برای رضای خدا و حفظ آب و خاک وطن با دشمن جنگیدم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «علی قنبری»

ایستادگی در مقابل متجاوزان، وظیفه است

جانباز کرمانشاهی «علی قنبری» می گوید: در عملیات هایی نظیر؛ فاو، مجنون، بازی دراز و شاخ شمیران حضور داشتم یک روز در حین عملیات با یکی از رزمندگان وارد یک گندم زار شدیم که مین کار گذاشته بودند هر دو روی مین رفتیم من مجروح و دوستم شهید شد هر مسلمانی وظیفه دارد از آب و خاک و دین خود حفاظت کند و من نیز تا آخرین قطره خونم مقابل متجاوزان می ایستم.
گفتگوی تصویری با «فردین چهره آرا» جانباز کرمانشاهی

سالهاست که دچار فراموشی شده ام

«فردین چهره آرا» می‌گوید: سال 1361 در بمباران هوایی ترکش به من اصابت می‌کند و مرا به بیمارستان انتقال می‌دهند .25 روز به حالت کما می روم و دو سال تمام دست و پاهایم بدون حرکت می‌شود. از زمان جنگ تحمیلی تا کنون دچار فراموشی شده ام.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«ایرج مظفری کیا»

جانبازی، افتخاری بزرگ است

جانباز کرمانشاهی «ایرج مظفری کیا»، می‌گوید: تاریخ هشتم آبان 1360 در منطقه کردستان در درگیری با دمکرات ها از ناحیه هر دو پا مجروح شدم. من هیچگاه از مجروحیتم ناراحت نشدم و پشیمان نیستم جانبازی افتخار بزرگی است که نصیب من هم شد.
گفتگوی تصویری با جانبازشیمیایی«علی صیدی»

طاقت دیدن پیشروی عراق به خاک ایران را نداشتم

جانباز شیمیایی «علی صیدی»، می‌گوید: در تاریخ 31 تیرماه 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمدم. چندین بار تا سال 67 مجروح و آخرین بار در منطقه بابایادگار شیمیایی شدم. مدتی در منزل استراحت کردم همین که متوجه شدم عملیات عراق در نقطه مرزی کشور در حال انجام است طاقت دیدن پیشروی آنها را به خاک ایران نداشتم و دوباره به دفاع از وطنم پرداختم.
گفتگوی تصویری با جانباز «کیومرث شهبازی راد»

خودروهای جنگ تحمیلی را تعمیر می‌کردم

«کیومرث شهبازی راد» می‌گوید: در حین انجام عملیات بودیم که به یکباره دشمن ما را دید مجبور شدیم جایی پناه بگیریم همرزمانم وارد سنگر شدند و من هم مشغول تعمیر یکی از خودروها شدم دشمن اطراف ما را به خمپاره بست برای اینکه متوجه من نشود زیر خودرو رفتم همین که خواستم از زیر خودرو شروع به تعمیر کنم یک خمپاره نزدیک من منفجر و همانجا مجروح شدم.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «نجاتعلی لطفی»؛

برای شهادت، گوسفند قربانی نذر کردم

جانباز کرمانشاهی «نجاتعلی لطفی»، می‌گوید: به طرف شیاکو می رفتیم که به یکباره موشک به تانک ما برخورد کرد نذر کردیم نجات پیدا کنیم سرم را که برگردانم تمام لباس هایمام پر از خون شده بود، این لحظه را که دیدم یک گوسفند قربانی نذر کردم که شهید شوم.

جام قهرمانی باشگاه عقاب زاگرس به جانباز کرمانشاهی اهدا شد

کاپ قهرمانی تیم فوتبال عقاب در مسابقات قهرمانی نوجوانان استان کرمانشاه طی مراسمی با حضور جمعی از مسوولان به جانباز ۷۰ درصد سرهنگ «علی محمدی» اهدا شد.
جانباز سرپل ذهابی

جبهه، صحنه فرماندهی دل‌ها بود

جانباز سرپل ذهابی، گفت: من در عملیات های مطلع الفجر (دشت ذهاب)، عملیات نصر چهار (منطقه سومار)، عملیات والفجر 10 (منطقه شاخ شمیران) حضور داشتم. همه رزمندگان بی ریا و همدل بودند و در واقع جبهه صحنه فرماندهی دل ها بود.
گفتگوی نوید شاهد با جانباز و برادر شهید «صفر کلوندی»؛

عشق به امام (ره) رزمنده‌ها را به سمت جبهه‌ها می‌کشاند

جانباز کرمانشاهی می‌گوید: شور و هیجان و روحیه رزمنده ها را در جبهه به راحتی می توانستی ببینی از همه قشرها از پیر و جوان حتی نوجوانان که با عشق به امام (ره) و دفاع از آب و خاک، میهن و ارزش های اسلامی در جبهه ها حضور داشتند.
برگی از ایثارگری پرستاران جنگ تحمیلی از زبان یک جانباز کرمانشاهی؛

گریه‌های پرستاران برای مجروحیت رزمندگان، صحنه‌ای فراموش نشدنی است

«یحیی پور احمدی» جانباز کرمانشاهی می‌گوید: پرستاران همیشه قبل از پانسمان بر سر و دستان ما بوسه می زدند و با چهره‌ای بشاش و خندان با مجروحین برخورد می کردند و اما در پایان تعویض پانسمان گاهاً گریان می شدند صحنه عجیبی بود.

ناگفته هایی از جنایایت و شکنجه بعثی ها در زندان موصل به روایت آزاده کرمانشاهی

از سن 19 تا 29 سالگی به اسارت عراق درآمدم اما چون هدفم مقدس بود هیچگاه در این مدت اسیر بودن را حس نکردم. بعثی ها داربستی داشتند که پاهای ما را به آن بسته و با کابل می زدند آنقدر می زدند که حتی بعضی از بچه ها تا 24 ماه حتی نمی توانستند راه بروند.
گفتگو با جانباز کرمانشاهی محمد کشتمند؛

جانبازان شهیدان زنده اند

باید بگویم که شهیدان زنده اند و جانبازان نیز شهیدان زنده ای هستند که وجود دارند و این نسل باید راه امام، کلام امام و وحدت را حفظ نمایند تا بتوانند در مقابل استکباران جهانی مقاومت کنند به امید روزی پرچم اسلامی و مسلمین به دست همین نسل و نسل های آینده در سراسر گیتی افراشته شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه