جانباز شهید«نصرت اله مرادی» که نام پدرش «غلامرضا» است در پنجم خرداد ماه 1333، در میاندوآب چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در دوران دفاع مقدس در حالیکه کارگر کارخانه بود برای دفاع از کشورش پا به عرصه دفاع مقدس نهاد و مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت .سرانجام او بعد از تحمل مرارت ها و جراحات ناشی از شیمیایی در بیمارستان ساسان تهران به شهادت رسید. تربت پاک شهید در امامزاده محمد (ع) کرج نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
از همسرم تقاضا دارم تا فرزندانم را در راه اسلام تربيت نمايد و آنها را جهت كسب علوم قرآنى تشويق و همراهى نمايد.مهدى را سفارش مى كنم كه نماز جماعت و حفظ قرآن را ادامه دهيد و سفارش من و مادرش را فراموش نكند.
شهید «یوسف هادی» که نام پدرش«عباس علی» است در سی ام شهریور ماه 1348، در ساوجبلاغ از شهرستان های استان البرز چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا پایان ابتدایی ادامه داد و در دوران جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده پاسدار به دفاع از کشور و دین خود پرداخت و بعد از رشادت های فراوان در منطقه ماوت در دوازدهم اسفند ماه 1366، به شهادت رسید و تربت پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
اميدوارم بعد از من اسلحه من را زمین نگذاريد هر طور كه مى توانيد در پشت جبهه كمك رزمندگان و اسلام باشيد و اگر شهيد نشدم كه اميدوارم با رزمندگان ديگر بتوانم راه كربلا را باز كنم دست مادرم را بگيرم و به زيارت كربلا ببرم
شما امت حزب ا... و قهرمان پشتيبان امام عزيزمان باشيد امام ما همچون ستاره اى است بى همتا كه در شب ظلمانى مى درخشد يار او باشيد و فرامين او عمل كنيد كه هركس عمل كرد سخن قرآن و خدا را عمل كرده و رستگار مى شود.
پدر و مادر عزيز و خواهران و برادران عزيزم من بايد به جنگ با دشمن دين و كشور بروم زيرا اگر من و امثال من نروند كشور به دست اجنبى مى افتد و مكتبمان را نابود مى كند.
به نظر من جبهه در رحمتى است كه خداوند به بركت وجود امام به روى اين نسل گشوده الان براى افراد مؤمن معامله با خدا بسيار ساده است معامله جان دربرابرخودش كه اين معامله فقط نصيب افراد خالص مى‌شود .
شهید « امیرشعبانی» که نام پدرش «ماشاء اله» مادرش« فاطمه» در اول مرداد ماه 1344، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و به عنوان «آرپی چی زن» در عرصه دفاع مقدس رشادت های فراوان از خود نشان داد و در پانزدهم آبان ماه 1362، بعد از مجاهدت های فراوان در پنجوین به شهادت رسید. تربت پاکش در « امامزاده محمد » کرج نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
وی سرانجام پس از ديدن آموزش‌هاي لازم رزمي عازم جبهه «مهاباد» گرديد و در تاريخ بیست و پنجم آبان ماه 1364، پس از رزم بي‌امان با دشمنان خدا و خلق خدا و حماسه‌آفريني‌هاي بسيار به شهادت رسید. تربت پاک شهید در « امامزاده محمد کرج» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
شهید «پرویز(حاج رسول) فیروز بخت» فرزند «شکرالله و صدیقه» در تاریخ هیجدهم بهمن ماه 1345، در کرج دیده به دنیا گشود. وی در ایام دفاع مقدس جانانه از میهن و آیین خود دفاع کرد و در تاریخ اول آبان ماه 1366، در «سقز» با اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای « امامزاده محمد کرج» به خاک سپرده شد.
شهید «اکبر عبدی» که نام پدرش «محمد حسن» در بیست و یکم خرداد ماه 1342، در یکی از روستاهای اطراف «اراک» به نام «قلعه خنداب» دیده به جهان گشود.پس از چند ماه حضور در منطقه در دوم آبان ماه 1362، با بمباران هوایی و اصابت ترکش در منطقه عملاتی «بانه» به شهادت رسید. تربت پاکش در « امامزاده محمد کرج» نمادی از ایثار و شهادت در راه وطن است.
شهید «علی بروجردی» که نام پدرش «حسین» در خانواده ای مذهبی در شهر تهران در بیست و یکم دی ماه 1345، دیده به جهان گشود.سر انجام در تاریخ بیست و پنجم مهر ماه 1366، در مقابل قرارگاه سه در جاده زید با اصابت سانحه تصادف به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
خدا! سر طاقت فرود می آورم و به تو پناه می برم که به چنین خواری و ذلتی تن در دهم. مادر دامان کرامت و آقایی پرورش یافته ام و سیادت و سروری در روح و جان ما موج می زند و نصرت و شرف ما حکم می کند که برای مرگ آغوش باز کنیم.
شهید «محسن کمال روستا» که نام پدرش « ناصر» و نام مادرش «فاطمه» است در بیست و ششم آبان ماه 1345، در شهر کرج چشم به جهان گشود. وی تا پایان ابتدایی ادامه تحصیل داد و در حالیکه پاسدار وظیفه بود در دوران جنگ تحمیلی رشادت ها و حماسه های فراوان آفرید. سرانجام در منطقه عملیاتی کردستان در سقز با اصابت ترکش دشمن در دوازذهم مرداد ماه 1365، به شهادت رسید. مزار پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از شکوه ایثار و پایداری در راه وطن است.
با شروع هر گردش یکی آواز سرسختی سر می دهد و دیگر سرود کار می خواند. شاید تداخل این امواج است که در گوش آسیابان می پیچد و مانند صدای استادی صادق به شاگرد خود درس استقامت می دهد، یاد می دهد که زندگی یعنی کار، یاد می دهد که چطور سنگ بی جان در اثر حرارت و گرمی کار زنده می شود و سخن می گوید. نشان می دهد که چگونه باید سختی ها را تحمل کرد و رمز مقاومت و ایثار را به او می آموزد.
خداوند آنقدر مهربان است كه ما بنده هاى گنهكار را دوست دارد. وقتى به ياد خدا نيستيم خدا به ياد ماست. هيچ وقت دست رد به سينه ما نمى زند حتى اگر خيلى هم گنهكار باشيم.
گفتم: اميرجان! آبرويم رفت حالا چه كاركنم. انگار يك صدائي به من گفت: كيف پولت را دوباره بازكن. وقتي دوباره کیفم را بازكردم، ديدم پنج تا دویست تومانی نو دركيفم است