زندگی نامه شهدا - صفحه 53

زندگی نامه شهدا
همراه با شهدای هفدهم شهریور

ویژه نامه شهدای هفدهم شهریور 57 / «جمعه سیاه»

17شهریور، جمعه خونین، روز طواف پروانه های عاشق به دور آتش بود؛ روز پرواز پرستوهای پاک درون آتش، روز خواندن نماز عشق، سجده کردن در محراب شهادت و خون بود؛ نمازی که وضویش از خون بود و تطهیرش نیز در خون بود و آوایش نیز صفیر گلوله ها و الله اکبر. روز شناختن پاک ترین و والاترین و عاشق ترین انسان ها به سوی خداوند و اوج گرفتن بر بلند آسمان بود. به همین بهانه نوید شاهد تهران به معرفی برخی از شهدای این حادثه می پردازد.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

نوجوان تهرانی که در حال کمک به مجروحین فاجعه 17 شهریور به شهادت رسید

شهید رضایی از شهدای حادثه جمعه سیاه است. وی در محل وقوع تظاهرات در حال کمک به مجروحین بود که خود به شهادت رسید.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

آخرین نغمه شهید 17 شهریور ذکر لااله الا الله بود

بعد از اصابت گلوله به سینه اش به زمین افتاد. برادرش بر بالینش آمد. آخرین حرفی که به برادرش زد ذکر لا اله الا الله بود.

همراه با شهدای هفدهم شهریور/ نوجوانی که در راه خانه به گلوله بسته شد

شهید دوستی بعد از اتمام تظاهرات روز هفدهم شهریور، در راه بازگشت بود که مورد اصابت گلوله عوامل رژیم قرار گرفت و به شهادت رسید.
ناگفته های مادر شهید هفدهم شهریور57

پول تیر به ساواک ندادیم،جنازه را تحویل نگرفتیم

مادر شهید جعفری نقل می کند: روز هفدهم خیابان ها شلوغ بود. نگران بودم. مدام در خانه به او کاری را می سپردم تا سر او را گرم کنم. مصطفی رفت و جنازه اش هم برنگشت!
همراه با شهدای هفدهم شهریور

خداحافظ معلم جوان...

شهید بستانچی در سن جوانی به آموزش قرآن و عربی پرداخت. در حادثه جمعه سیاه، هنگام تظاهرات به شهادت رسید و زیباترین درس، آزادگی را به شاگردانش آموخت.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

شهید اسدیان: خون من رنگین تر از خون دیگران نیست

شهید اسدیان صبح روز شهادت در پاسخ کسانی که از او خواستند تهران را بخاطر شرایط اضطراری ترک کند گفت: خون من رنگین تر از خون دیگران نیست. در تهران ماند و همراه سایر مردم برای مقابله با ظلم فریاد آزادی سر داد و به شهادت رسید.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

برای کمک می دوید که به شهادت رسید

شهید "ربابه احمدیان" در حادثه جمعه سیاه در حالیکه برای کمک به زخمی های حادثه در حال رساندن دارو به بیمارستان بود مورد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

آخرین تپش!

شهید کردبچه از تظاهرکنندگان حادثه هفدهم شهریور 1357 است. او در جریان این مبارزه از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله دست نشانده های رژیم پهلوی قرار گرفت و به شهادت رسید.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

مرد مبارز

شهید "احمد ابراهیمی" برای به بار نشستن نهال آزادی و استقلال، همراه دیگر مردم این سرزمین فریاد نفرت نسبت به رژیم طاغوتی سر می داد. نهایتا در مسیر این مبارزه به لقاء الله پیوست.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

برای نسل های بعد از من

شهید آسوده صبح روز هفدهم قبل از خروج از خانه نزد مادر آمد، حلالیت طلبید و گفت: اگر برنگشتم مرا حلال کنید و ناراحت نباشید، چون من و دوستانم باید به همین راه برویم تا نسل های آینده بتوانند با آزادی زندگی کنند.
همراه با شهدای هفدهم شهریور

قصه گوی شهدا

"شهرزاد آریا" از زنان مبارز زمان طاغوت است. وی با مبارزه و مقابله ملت ایران برای رسیدن به آرزوی همگانی هم پا شد. او در حادثه هفدهم شهریور 1357 به شهادت رسید.

نیمه پنهان ماه

به فرموده پیامبر اسلام با ازدواج نیمی از دین آدمی تکمیل می شود. شهید احمدی به عنوان آخرین وظیفه شرعی اش قبل از شهادت به این امر مبادرت ورزید. گویی او ماهی بود که نیم دیگرش را قبل از شهادت یافته باشد.

همسفر نوجوان

شهید آشفته به خاطر سن کم نمی توانست با هم محله ای هایش که ثبت نام کرده بودند همسفر شود؛ به همین علت شناسنامه خود را به 16 سال تغییر داد و سپس از مسجدی دیگر که او را نمی شناختند، اعزام شد.
زندگی شهید «امیرحسین آقاخانی»

کلاس عشق

امیر حسین عاشق اسلام و سرزمین خویش بود، بدون لحظه ای تردید و درنگ، مدرسه متوسطه را رها کرد و به کلاس عشق پیوست تا رمز عاشقی را بیاموزد.

از کمبودها و نا هماهنگی ها گلایه داشت

شهید ابراهیمی وقتی به مرخصی می آمد از مظلومیت نیروهای خودی و کمبود امکانات و عدم هماهنگی این نیروها گله می کرد.او مسئول این ناهماهنگی را بنی صدر خائن می دانست.
مروری بر زندگی شهید اکبر رجبی؛

قرار بود تو را در لباس دامادی ببینم

مادر شهید اکبر رجبی در خاطره ای می نویسد: قبل از اینکه به جبهه برود زنگ زد و گفت: مادر می خواهم راهی جبهه شوم. گفتم: مادر حالا که برایت رفته ام خواستگاری و قرار است تو را در لباس دامادی ببینم! میخواهی بروی؟...
زندگينامه شهيد "حميد آفريني"

دستی تنگ اما قلبی بزرگ

از مشکلاتی که خانواده شهید آفرینی مانند بسیاری از خانواده ها در زمان قبل انقلاب با آن دست و پنجه نرم می کردند، فقر بود. آنها بارها در گرسنگی به سر می بردند. در یکی از این روزها شهيد تكه ناني را خريداري كرد و به خانه آورد. به مادرش داد و گفت كه شما بخوريد و از گرسنگي بدر آیيد. او خود از آن نان نخورد مگر تكه اي كوچك!

سنگرساز بی ادعا

به فرموده امام خمینی مساجد سنگر مردم است. از کارهای شایسته ای که شهید آیت اللهی در زمان حیاتش به شدت به آن اهتمام ورزید، بازسازی مساجد و تشکیل کمیته در آن ها بود.

آخرین عکس شهید ابوالحسنی

روزی که جواد آخرین عکس خود را انداخت رو به مادر کرد و گفت: مانند شهدا افتاده ام و چه عجیب بود که بعد از شهادت همان عکس را روی حجله اش گذاشتند!
طراحی و تولید: ایران سامانه