آبادان - صفحه 5

او برای دفاع از آّب و خاک خود آنجا ماند و بعد از مدتی به مرخصی آمد. به او گفتیم: دیگر به جبهه نرو و به درست ادامه بده اما او گفت: تا خون در رگهای من وجود دارد در مقابل دشمنان مملکتم می ایستم و نمی گذارم دشمن خاک سرزمینم را اشغال کند.

يادم هست آخرين باري كه به مرخصي آمد، با مادرم خداحافظي كرد ولي هنوز چند قدمي از خانه دور نشده بود كه برگشت، اين‌كار سه‌بار تكرار شد وهر بار اين شهيد عزيز به بهانه اي به خانه برمي گشت وبه مادرم وخانه خيره مي‌شد،..

فرزند عزیزم نرگس را خوب تربیت کنید و چنان او را اسلامی تربیت کنید که در راه پر افتخار اسلام و قرآن قدم بردارد و فرزند لایقی باشد و راه پدرش را بشناسد.

شهید خان عزیزی سال 1344 ه.ش در شهرستان آبادان در يک خانواده مذهبي ديده به جهان گشود.شهيد خان عزيزي در سال 1359 که جنگ تحميلي شروع شد به همراه خانواده اش به شهر شبانکاره مهاجرت نمودند.سر انجام در اوايل سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد و در واحد تبليغات شروع به فعاليت نمود.وي در سال 1361 به مدت شش ماه در پادگان صاحب الزمان (عج) شيراز ،به عنوان مسئول اعزام نيرو انجام وظيفه نمود و سپس به بوشهر بر گشت .پس از مدت کوتاهي جهت حفاظت از امام(ره) به او ماموريت دادند که به بيت امام(ره) در جماران برود و مدت يک سال و نيم نيز جزء محافظين امام خميني(ره) بود.وي در تا ريخ 16/ 9 /1365 به همراه کاروان سپاهيان محمد (ص) عازم جبهه گرديد،4/ 10 / 1365 در عمليات پيروزمندانه ي کربلاي 4 به شهادت رسيد.

شهيد از استعداد و هو ش سرشاري برخوردار بود امام زمان اجازه اين شكوفايي را نمي‌داد تلاشگري پركار و زحمتكش بود ، قامت رشيدش را آسمانيان با لباس شهادت پوشانيدند و صف‌كشان بر او مباركباد گفتند .

شهید اسدالله شاهیوند در 20 اردیبهشت سال 55 در روستای قالبی سفلی در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد.

در محور پلیس راه نیز پیشروی دشمن به سمت شهر با پایداری رزمندگان خودی متوقف شد و عراقی ها تا سیل بند و انبارهای عمومی عقب رانده شدند...

تا اینکه در تاریخ 1359/10/15 اولین عملیات با نام "نصر" برای آزادسازی این شهر انجام شد که مرحله اول آن موفقیت های بسیاری داشت، لیکن چون برای حفظ دست آوردها و ادامه عملیات تدابیر سنجیده ای منظور نشده بود...

جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه دفاع مقدس «رسام» از سوی سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس برگزار می‌شود.

چند بار برگشت و پشت سرش را نگاه کرد. انگار چیزی فراموش شده بود. مادر یادش رفته بود مثل همیشه چشمان صادق را ببوسد.حالا دیگر همه چیز تمام شده بود. به جبهه رفت و دیگر برنگشت. عراقی ها سرش را از تن جدا کرده بودند.

شهید عزیز آقایی در تاریخ 1339/7/12 در روستای چای باغی از توابع شهرستان مراغه دیده به جهان گشود ، ایشان به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافتند و در نهایت در تاریخ 1361/2/22 در آبادان بر اثر اصابت گلوله آسمانی شدند.

شهید عزیز آقایی در تاریخ 1339/7/12 در روستای چای باغی از توابع شهرستان مراغه دیده به جهان گشود ، ایشان به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافتند و در نهایت در تاریخ 1361/2/22 در آبادان بر اثر اصابت گلوله آسمانی شدند.

همانطورى كه حضرت على (ع) چندين يار را طلاق خلعي داده است شما هم دنيا را طلاق خلع بدهيد كه دنيا به كسى وفا نكرده است كه به شما وفاكند كه دنيا مثل چراغى است كه در راه باد روشن كند بادكه ميايد چراغ خاموش ميشود.

هركس كه‌توانائى‌جبهه‌رفتن‌را دارد به جبهه برود عمل نمودم و نداى اما را لبيك گفته ام و براى بار دوم عازم جبهه مى‌گردم‌تا از اسلام دفاع نمايم و راه حسينم و يارانش را ادامه بدهم .

شهيد «حسين زارع بنادکوکی»در هفدهم دیماه 1346، در شهرپرازحماسه« آبادان » به دنياآمده و پس از گذشت سه سال به تهران مهاجرت نموده و بعد از آن مابقي عمر كوتاه و سرشار از بركت وايمان خودرا تا...

شهید محمد بیدکی فسایی در چهاردهم دی ماه 1359 در منطقه آبادان ، ماهشهر بر اثر اصابت آتش سلاح دشمن به شهادت رسید.

امام را تنها نگذاريد اينك هر زمانى يزيدانى پيدا مى شوند و يزيد منحصر نمى شود به يزيد بن معاويه ، يك روز به صورت صدام يكروز به صورت رضاخان و يكروز به صورت محمد رضا شاه و خيلى افسرها بودند كه خيلى مقام دنيائى داشتند ولى امروزه بايد مبلغ باشيم كه يك صدام امروز بدتر از يزيد است .

اين پيروزي باشما سهيم باشم و ممكن است كه نتوانم در نزد شما به اين مجلس شادی شركت نمايم ولي فرقي نمي كند چه ما سربازان بتوانيم كه باشما باشيم وچه نتوانيم به هرحال ملت ايران آسوده خواهند بود...

راديو عراق مي‌گفت: از دست رضا زنگنه خسته شديم، شبها مي‌آيد شبيه‌خون مي‌زند و مي‌رود. ساعتي كه شهيد شد تو جبهه‌ در مبارزه با دموکراتها بود که مي‌گويند از 14 سالگي فرمانده بود...

روحيه عالي و سرشار ازعشق و محبت به خاندان عصمت و طهارت عازم دانشگاه جبهه مي شد قبل از شهادتش به مرخصي آمد و به مادرش گفت: من ايندفعه به شهادت مي رسم و ...