در عملیات نصر ۸ در جنگل ماهوت تیربارچی بودم، در این عملیات بود که بهشدت مجروح شدم، تیربار از دستم افتاد و خودم هم به روی زمین افتادم، نمیتوانستم بلند شوم، نگاه کردم دیدم پا دارم، ولی نمیتوانم بلند شوم، بعد از آن من را به بیمارستان صحرایی بانه بردند، اگر آنجا پاهایم را عمل میکردند ...
جمعی از سپاه ، اداره ورزش و جوانان ، مدرسه ابتدایی شاهد امام رضا (ع) و مدرسه ابتدایی وحدت کاشان با حضور در توانبخشی خاتم الانبیاء(ص) کاشان از جانبازان تجلیل کردند.
دست چپم قطع شده بود انگشتان پای چپم هم بر اثر اثابت ترکش قطع شده بود در بقیه قسمت های بدنم ترکش ها جا خوش کرده بودند به طوری که غرق در خون بودم . در این میان ترکشی به ناحیه کمر من اصابت کرد. که باعث شد از کمر به پایین قطع نخاع شوم. خلاصه ترکش های زیادی به تمام نقاط بدنم یعنی دست ها، پاها، پشت،پهلوها، جلوی بدن و بعضی از اجزای داخلی بدن اثابت کرده است.فقط در این لحظه ذکر یازهرا، یا حسین و یا مهدی همراه من بودند و دیگر از هوش رفتم و چیزی به خاطر ندارم.
رزمنده وقتی بررسی می کرد جای یک کمپوت به راحتی می توان دو عدد نارنجک دستی جای داد. رغبت بیشتری پیدا می کرد تا آن را انتخاب نماید و بتواند در موقع نیاز در مقابل بعثیان برتری خود را نمایان سازد...
سال 1357 ، انقلاب اسلامي که به بار نشست، 13 ساله بود با سابقة حضور در راهپيمايي و تظاهرات ضد رژيم. هفت ماه پس از شروع جنگ تحميلي به عشق جبهه وارد پادگان آموزشي شد.
قهرماني در اين مسابقه كه همراه با تشويقهاي اخوي عرب اتفاق افتاد هنور هم برايم شیرینترين مقامي است كه در دوران فعاليت ورزشيام به دست آوردم.
این روزها كه عكسها و خاطرات گذشته را مرور ميكنم گرچه گاه دلتنگ مسابقات ميشوم اما اين همه در مقابل دلتنگيام براي ياران سفر كرده هيچ است.