شهید «مسلم طهماسبی ایوکی» در وصیت نامه خود میگوید: «امیدوارم که بتوانم به ندای حسین گونه پیرجماران خمینی بت شکن، لیبک گویم وجان ناقابلم را در این راه که همانا رسیدن به لقاءالله است، هدیه نمایم.»
شهید «شهنور ویسی» در وصیت نامه خود میگوید: «عقیده من این است که تا یک جامعه شهید ندهد، همه آن جامعه آماده نمیگردد. میخواستم دنباله رو راه شهیدان کربلای حسین (ع) و شهیدان کربلای این زمان باشم.»
مادر شهید «محمدکاظم اعزی پاشاکلائی» میگوید: یک سال ماه رمضان در فصل تابستان بود به محمد کاظم گفتم که هوا گرم است روزه ات را ادامه نده، گفت: مادر جان گرفتن روزه در روزهای گرم هنر است و گرنه در هوای سرد پیرمرد هفتاد ساله روزه میگیرد.
خواهرشهید «حسین آسال» میگوید: هوای رفتن به جبهه به سرش زد به او گفتم تازه آمدی پس صبر کن پدر و مادر از مکه بیایند بعد برو. با خنده جواب داد: اگر تو آن جا باشی و آن صحنهها را ببینی به من نمیگویی که نرو.
همسر شهید مدافع حرم «علیرضا بریری» میگوید: همسرم به حدی برای شهادت بیتابی میکرد که خودم به این نتیجه رسیدم اگر قرار است روزی بین من و ایشان جدایی شود، این جدایی همراه با شهادت باشد.
مادر شهید «سیدعباس صداقت» میگوید: بهم گفت مادر نگو که من نروم. آن دو تا نیز نروند پس چه کسی برود؟ اگر من نروم ناموس ما به دست نامحرم میافتد بگذار من بروم. با رضایت من خوشحال شد و گفت: من میروم. من را کادو پیچیده میآورند. عمودی میروم و افقی مرا میآورند.
شهید «محمدعلی فلاح غارنسرایی» در وصیت نامه خود میگوید: «ای مادر عزیزم! ... امیدوارم که همچون ام لیلا، مادر علی اکبر خود را آماده سازی و فردای قیامت پیش فاطمه زهرا (س) روسفید باشی و امیدوارم که برای من گریه نکنید، چون دشمنان اسلام از گریهی شما خوشحال میشوند.»
شهید «علی خوشبین» در وصیت نامه خود میگوید: «از خداوند خیلی تشکر میکنم این شهادت را نصیبم نموده است مردم حزب الله این را بدانید که هیچ در زندگی جزء شهادت آرزویم نبود و هیچ چیز گلوی تشنه مرا نمیتواند سیراب کند جزء شهادت.»
دوست و همرزم شهید «سبزعلی غلامی نجار کلایی» میگوید: ایمان و اعتقادی بسیار ستودنی و قوی داشت. همیشه نمازش را سر وقت میخواند برای برپایی نماز بسم الله میگفت.