دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۰
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت می‌کند: «از کنار ساختمان چند طبقه‌ی استخبارات در حالی که راهی به پهنای شاید یک و نیم متر بود حرکت کردیم. برادر حاجیلو پشت برانکارد را گرفته بود و من جلوی آن را بر اثر ضرباتی که به دستم وارد می‌شد، دیگر توانی در دستم نبود اما با توکل بر خدا و خواندن آیت الکرسی و دعا بالاخره به مقصد رسیدیم.»

با توکل بر خدا و خواندن آیت الکرسی به مقصد رسیدیم

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» پس از تحمل سال ها درد و رنج ناشی از جراحت های جنگ تحمیلی در دی ماه سال 1398 جان به جان آفرین تسلیم نمود و به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت نایل گشت و پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده اسماعیل (ع) شهریار به خاک سپرده شد.

بیشتر بخوانید: روایتی از یک ماجرای دوستی با عراقی‌ها 

«واحد اطلاعات عملیات»

برادرانی که همزمان در جبهه بودند

ماجرای آزادی خرمشهر!

آخرین دیدار قبل از اسارت!

مهمات به آخر رسیده بود!

هیچگاه به اسارت فکر نمی‌کردم

بهترین راه برای تحمل تشنگی تصور «روزه» گرفتن بود

شهید «شهاب رضایی مفرد» در روایتی می‌نویسد:

از کنار ساختمان چند طبقه‌ی استخبارات در حالی که راهی به پهنای شاید یک و نیم متر بود حرکت کردیم. برادر حاجیلو پشت برانکارد را گرفته بود و من جلوی آن را بر اثر ضرباتی که به دستم وارد می‌شد، دیگر توانی در دستم نبود اما با توکل بر خدا و خواندن آیت الکرسی و دعا بالاخره به مقصد رسیدیم و یک لحظه برانکارد رها شد، پایم را حائل کردم و از سقوط برادر مجروح جلوگیری کردم چون اگر می‌افتاد آتل پایش می‌شکست و معلوم نبود چه بلایی سرش می‌آمد.

خلاصه به هر زحمت و شکنجه‌ای تا داخل حیاط رسیدیم مثل این بود که یک نوع مسابقه مامورها بین خودشان برای زدن ما گذاشته بودند و بی‌هیچ رحم و مروتی برای زدن ما از هم سبقت می‌گرفتند نه می‌توانستیم اعتراض کنیم و نه آنها کوتاه می‌آمدند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده