جرم خواندن دعا!
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: صادق مهماندوست یکی از جانبازان و آزادگان شهرستان قدس است که خاطرات خود را از روزهای حماسه و ایثار نوشته است و در اختیار سایت نوید شاهد گذاشته است که اکنون قسمت پنجم این خاطرات را در ادامه میخوانید.
جبران مافات
یکی از ماموران عراقی که در قسمت بهداری بود و احساس می کرد از مابقی سربازان در کتک زدن و شکنجه اسـرا - به جهت شغلش در بهداری- عقب افتاده است برای جبران این خسارت در آزار بچه ها، شیوه ای جدید پیدا کرده بود.
به این گونه که در اتاق بهداری روبروی پنجره می نشست و به بچه هایی که از مقابل پنجره عبور می کردند با سرنگی، آب می پاشید و آن ها را به عکس العمل وادار می کرد و به محض این که بچه ها برمی گشتند تا علت خیس شدن را پیدا کنند، آن سرباز مزدور، به بهانه این که توهین کردی، آن فرد را به داخل اتاق فرا خوانده و شروع می کرد به توهین و کتک زدن تا به این وسیله خود را به دیگر مزدوران بعثی که در اردوگاه به آزار و اذیت اسرا می پرداختند، برساند و از آنها در کتک زدن عقب نیفتد!
افسر زن در ارتش عـراق
یکی از مواردی که در اولین روزهای اسارت تعجب بچه ها را برانگیخت، مشاهده افسران زن در صفوف مزدوران بعثی در شهر بصره بود. به طوری که وقتی ما را از خط مقدم به پادگانی در بصره عراق بردند، در حالی که دست های ما بسته بود و در محوطه بیرونی آن پادگان قرار داشتیم مشاهده کردیم که ماشین جیپ عراقی آمد و چند افسر و سرباز از آن پیاده شدند که در آن یکی از افسران، زن بی حجاب با لباس فرم نظامی و با پیراهن و دامنی کوتاه به محض پیاده شدن، سربازان و درجه داران عراقی به او احترام نظامی گذاشتند و او هم پاسخ داد.
جای تعجب این که در کشور عراق، آن هم با آن اکثریت شیعه و مسلمان ، حضور یک زن بی حجاب در بین آن همه مرد نظامی نامحرم ؛ جای بسی تعجب بود!
جرم خواندن دعای قرآنی
در یکی از شبها که یکی از برادران که از ورامین در حال اقامه نماز بود و در ذکر قنوت خود دعای قرآنی «ربنـا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا ...» را میخواند، به ناگاه سرباز عراقی که در پشت پنجره در حال شنیدن مناجات او بود، با شنیدن جمله «و انصرنا علی القوم الکافرین» بشدت ناراحت شده و پس از اتمام نماز وی با سر و صدای بسیار و پرخاشگری و فحاشی، او را فرا خوانده و در حضور مسئول آسایشگاه و مترجم، شروع به ناسزا گویی کرد و گفت: چرا در نماز خود این آیه را خواندی؟ مگر ما کافریم که این آیه را می خوانی؟
آری دشمن بعثی خود فهمیده بود که در مقابل جبهه حق گویان ایستاده است، لذا اسم او را نوشته و فردا صبح آن فرد به زندان انفرادی برده و چند روز به شکنجه و آزار او پرداختند تا او باشد در نماز خود دعای قرآنی نخواند !
بخندیم یا اخم کنیم؟
یکی از خاطرات جالب و فراموش نشدنی ، مربوطه به روزی است که عکاسان و خبرنگاران خارجی قصد تصویربرداری از ما را در روزهای اول اسارت داشتند، پس از این که اسرا را دست بسته از زندان بیرون آورده و در محوطه پادگانی در بصره نگه داشتند، در بین اسرا زمزمه هایی راه افتاد مبنی بر اینکه چه حالتی را به خود بگیریم، تا دشمن نتواند استفاده تبلیغاتی علیه ایران کرده باشند.
یک عده می گفتند: بچه ها، لبخند بزنیم تا خبرنگاران تصور نکنند ما روحیه خود را از دست داده ایم، بخندیم تا روحیه مقاومت خود را اثبات کنیم.
اما در مقابل یک عده دیگر می گفتند: نه، نباید بخندیم، بلکه باید اخم کنیم تا بگوئیم که ما از اسارت و اسیر شدن ناراحتیم و با چهره های درهم، ناراحتی خود را اعلام کنیم
و در نهایت بچه ها تصمیم گرفتند سرها را به نشانه اندوه به پائین بیندازند و نارضایتی خود را از این که به چنگال دژخیمان بعثی گرفتار آمده اند، ابراز نمایند و دشمن را از رسیدن به اهدافش باز دارند.
ادامه دارد...