خاطره انگیزترین روزهای اسارت
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: صادق مهماندوست یکی از جانبازان و آزادگان شهرستان قدس است که خاطرات خود را از روزهای حماسه و ایثار نوشته است و در اختیار سایت نوید شاهد گذاشته است که اکنون قسمت سوم را در ادامه میخوانید.
جمهوری اسلامی کوچک در اسارت
یکی از زیباترین صحنههای بیاد ماندنی اسارت، زمانی بود که دشمن به توانایی اسرا اعتراف کرد، روزی که سرتیپ نظر، افسر مسئول رسیدگی به امور اسرای جنگی عراق، طی جلسه ای با حضور مسئولین آسایشگاه ها که نماینده اسرا بودند، از وحدت و همدلی و سازماندهی اسرا در پیشبرد اهداف نظام اسلامی به تنگ آمده و تمامی شیوه های دستگاه های اطلاعاتی خود را در انحراف آزادگان عاجز دیده بود، زبان به اقرار گشوده و بعد از مقدماتی و با طعنه و تمسخر و خطاب به برادر علی ـ الف که از عزیزان آزاده استان خوزستان و مسئول اردوگاه و منتخب اسرا بود گفت: حالا در اردوگاه برای خودتان جمهوری اسلامی تشکیل داده اید؟ لابد تو هم رئیس جمهور آن ها هستی و این ها (خطاب به مسئولین آسایشگاهها) هم وزرای تو؟ و این هم (خطاب به دکتر جواد ـ ف مسئول بهداری اسرا) حتماً وزیر بهداشت شماست!
و سپس شروع به تهدید کردن نمود. بدین گونه، این لحظه یکی از خاطره انگیزترین روزهای اسارت بود چرا که دشمن، علناً به ضعف و ذلت خود در مقابل وحدت و همدلی و اعتقاد اسرا به نظام اسلامی پی برده بود و به آن اعتراف می کرد.
ارسال عکس از ایران
در اسارت یکی از چیزهایی که باعث انبساط خاطر و شادی بچه ها می شد، ملاحظه عکس هایی بود که از ایران می آمد.
هر دو ماه یکبار که صلیب سرخ نامه بچهها را می آورد، تعداد بسیار محدودی از عکسهای خانوادگی و نزدیکان اسرا همراه آن ها بود، که در وهلهی اول باعث خوشحالی خود آن فرد و سپس سایر بچه ها میشد. البته تعداد زیادی از عکس ها هم در سانسور عراقی ها گرفتار می شد و بدست اسرا نمی رسید.
یکی از دلایل برداشتن عکسها توسط عراقیها این بود که در عکس ارسالی از ایران چه بسا یک عکس کوچکی از امام (ره) در طاقچه منزل داخل عکس و یا اسم محلی که بنام امام و ... روی تابلوی پشت عکس بود، قرار داشت و دشمن احساس می کرد که این عکس یا مطلب چه بسا باعث تحریک اسرا و یا افزایش روحیه مقاومت آن ها شود لذا از تحویل آن به بچه ها جلوگیری می کردند.
عکس سفره ناهار
یکی از خاطرات جالب مربوط به روزی می شد که به همراه نامه ارسالی از ایران برای یکی از دوستان، عکسی بود که فامیل و خانواده آن برادر، در سر سفره ناهار نشسته و عکس یادگاری گرفته و برای فرزندشان در اسارت ارسال کرده بودند، که پس از مدتی، عکس بدست آن برادر آزاده رسید.
در یکی از روزها، یکی از سربازان عراقی، عکس مذکور را در دست وی دید و با مشاهده غذاها و دیگر امکانات سفره، بسیار تعجب می کند و با شگفتی می پرسد که این عکس از کجاست؟ و وقتی پاسخ شنید که از ایران، با حالتی عجیب، این مطلب را باور نکرده و اظهار می دارد که مگر می شود در ایران این همه غذا و امکانات برای یک خانواده باشد؟ حتماً این عکس صحنه سازی و ساختگی است. البته با تبلیغات شدید رسانه های دشمن، تصور این سرباز زیاد دور از ذهن نبود!
آموزش هندوانه خواری!
در یکی از روزها، اتفاق جالبی در اردوگاه رخ داد و آن آوردن تعدادی هندوانه پس از چند سال به اردوگاه بود که باید جهت استفاده اسرا تقسیم می شد البته به هر آسایشگاه با جمعیت بیش از صدنفر، حدود هفت یا هشت هندوانه می رسید، حالا چطور سهم همه داده شود بماند!
اما جالب تر این که یکی از افسران عراقی معروف به "پلنگی"، مردی بسیار خشن و بی ادب بود رو به جمعی از اسرا کرده و اظهار می دارد: این میوه را که آورده ایم هندوانه است. باید آن را بشکافید و مواد قرمز داخل آن را بخورید و از خوردن پوست و مواد بیرونی آن خودداری کنید!
این فرد جداً فکر می کرد که اسرای ایرانی، موجود عجیبی بنام هندوانه! را ندیدهاند، غافل از اینکه بسیاری از اسرا خودشان در ایران جالیزهای بزرگ هندوانه داشتند! و این طرز نگاه توسط عراقی ها نشان از بی اطلاعی مزدوران بعثی داشت.
سانسور نامهها
یکی از شیطنت هایی که گروهک منافقین در راستای خدمت به دشمن بعثی و در مقابله با نظام اسلامی و آزادگان در بند انجام می دادند این بود که چون منافقین با زبان و فرهنگ مردم ایران آشنایی داشتند، نامه اسرا را قبل از تحویل به آن ها، مطالعه می کردند.
و نکات خاصی را که احساس می کردند شاید به ضرر عراقی ها باشد حذف و با ماژیک مشکی آن خطوط را از بین می بردند و یا کل نامه را برداشته و به صاحب نامه نمی رساندند که از این موارد نمونه های بسیاری در طول اسارت وجود داشت و این نوعی خوش رقصی برای دشمن توسط این مدعیان خلق گرا بود.
ادامه دارد...