همسر شهید؛ "حاج کاظم" نحوه شهادتش را برایم بیان میکرد!
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید «کاظم نجفی رستگار»، یادگار «علیاصغر» و «حاجیه» سوم فروردین ماه سال 1339 در شهرستان ری چشم به جهان گشود. تا دوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. پاسدار بود. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور داشت. این شهید گرانقدر بیست و پنجم اسفند 1363 با سمت فرمانده لشکر سیدالشهدا در جزیره مجنون عراق بر اثر بمباران هوایی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
روایتی خواندنی از همسر فرمانده شهید «حاج کاظم نجفی رستگار» را با هم مرور میکنیم:
او براي عمليات فتح خرمشهر كه مي خواست برود يك شب از امدادهاي غيبي جبهه صحبت مي كرد در همين حال او با حال عجيبي مي گفت يك آرزوي بزرگي دارم و آن اينست وقتي شهيد شدم مانند سيدالشهدا(ع) سر به بدن نداشته باشم يا اينكه بطور كل جنازه اي نداشته باشم و مانند فاطمه زهرا گمنام باشم و اگر هم روزي جنازه داشتم موقعي كه مرا دفن كرديد سر مزار من نغمه اذان سر دهيد ولي خيلي دوست دارم كه جنازه نداشته باشم اين حرف را شهيد رستگار آن زمان حدود 5 ماه بود كه ازدواج كرده بودم به من مي گفت و هموار كردن اين سخن برايم مشكل بود زيرا كه ميبايست خواسته هاي قلبي او را مي پذيرفتم ولي اين را بگويم كه او درس استقامت و پايداري را به من آموخت بطور مثال:
برادرم كه همراه ايشان در فتح خرمشهر بود دو ديدگانش را تقديم اسلام كرد و من بر اثر سستي ايمان خيلي ابراز ناراحتي مي كردم يك ماه بعد از عمليات بود كه همسرم شهيد رستگار از جبهه آمد من تا چشمم به او افتاد اشک از چشمانم جاري شد و بغض گلويم را فشرد و نتوانستم طاقت بياورم و او همان ساعت گفت همسرم مشكل است ولي الان وقت آن است كه اين آيه را به يادآوري الا به ذكراله تطمئنه القلوب.
و آنجا بود كه او با حرفهايش مرا آرام كرد و مرا آسوده كرد. 10 روز بود كه از منطقه برگشته بود كه يك شب باجناق و همسنگر شهيدش ناصر شيري به منزلمان آمده بودند ناگهان شهيد شيري و شهيد رستگار گفتند ما قرار است به لبنان برويم براي جنگ با اسرائيل من خيلي ابراز احساسات نشان دادم و تحملش برايم مشكل بود او مي گفت چرا اينقدر بيتابي مي كني امتي از ما ياري مي خواهد بايد برويم واين امرامام نائب امام زمان(عج)است.
انتهای پیام/