چهارشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۵۸
همسر شهید "حسین امینی اُمشی" نویسنده نوقلم برگزیده جشنواره سرخ نگاران در گفتگو با نوید شاهد می‌گوید: «به خاطر هشت سال گمنامی همسرم در خاک شلمچه، کتاب آبادان 351 روز را نوشتم.» متن کامل گفتگوی نوید شاهد با این نویسنده نوقلم و برگزیده جشنواره سرخ نگاران را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد شهرستان ‌های استان تهران، جشنواره بین المللی کتاب ایثار و شهادت با عنوان سرخ نگاران روز سه شنبه سی‌ام اردیبهشت ماه به کار خود پایان داد و در این میان از نویسنده نوقلم چهاردانگه "هاجر پور واجد" که کتابش روایتی است از شکستن حصر آبادان، تقدیر شد.

در این راستا نوید شاهد شهرستان های استان تهران گفتگویی با نویسنده نوقلم این جشنواره انجام داده است که ماحصل آن خدمتتان ارئه می‌شود.

8 سال گمنامی همسرم در آبادان نقطه آغاز نگارشم شد


نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران:لطفا ضمن معرفی خود، از آثاری که تاکنون از شما منتشر شده است برایمان بگویید.

پورواجد: اینجانب «هاجر پورواجد» همسر شهید «حسین امینی اُمشی» هستم. سوم فروردین 1339 در روستای تله‌خان از توابع شهرستان آستارا متولد شدم. دارای مدرک تحصیلی کارشناسی در رشته معارف اسلامی و الهیات و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش و درحال حاضر به نویسندگی در حوزه دفاع مقدس و خادمی حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) مشغول هستم. تاکنون شش عنوان کتاب با موضوعات دفاع مقدس منتشر کرده‌ام. که نام این کتابها: «تو هنوز اینجایی»، «آبادان 351 روز»، «درعا»، «گنجشک های بابا»، «زخم توت» و «صندوقچه گل رُز» می‌باشد.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: از کتاب "آبادان 351 روز" برایمان بگویید، چطور شد که به نگارش این کتاب اقدام کردید؟

پورواجد: آبادان سرزمین دلیران و شجاعان روزگار است که در طول تاریخِ جهاد و مبارزه، آوازه ایثار و شهادت مردمانش چون نگینی درخشان بر قله افتخار سرزمین ایران عزیز آشکارا می‌درخشد.

در آغاز جنگ، صدای مهیب نخستین گلوله بعثی‌ها را مردم مظلوم مرز نشین من جمله آبادانی ها شنیدند و از خواب برخواستند. این بیدار باش هشت سال مستمر و مداوم ادامه یافت طوری که نه تنها خواب و آرامش را از عزیزان گرفت بلکه خانه به دوش آواره دیار غربت شدند.

شدت جنگ روز به روز بیشتر و جدی تر شد. بعثی‌ها طی چهارعملیات راه‌های ورودی و خروجی شهر آبادان را به روی مردم بستند.عده ای که در لحظات محاصره بعضاً جهت خرید یا دیدار قوم و خویش خود به خارج از شهر رفته بودند هنگام بازگشت پشت درهای بسته ماندند.آنها ناچار به مدارس و مساجد پناه بردند و ماه‌ها به دور از خانه و کاشانه خود و بدون هیچ امکاناتی زندگی کردند.

یکی از مسیرهای نفوذی بعثی ها رودخانه بهمن‌شیر بود. قرار بود از سمت ذولفقاریه وارد آبادان شوند و کار را یکسره کنند. در این حرکت غافلگیرانه، شهید دریا قلی سورانی زیرکانه متوجه می‌شود و با دوچرخه فرتوت خود به سمت سپاه آبادان راه می‌افتد.

او از کوی ذوالفقاریه تا سپاه آبادان قریب به ۹ کیلومتر را رکاب می زند. فریاد می زند و رکاب می زند تا نزدیک سپاه دوچرخه اش از کار می افتد مجبور می شود مسافتی را بدود تا خود را به نیروی سپاه برساند.

مردم آبادان، زن و مرد، پیر و جوان با بیل و کلنگ، چاقو، ملاقه، سنگ و ... همگی به سمت ذوالفقاریه راه می افتند تا از شهر خود یا بهتر بگویم کشور خود دفاع کنند. آن روزشهید دریاقلی سورانی این ناجی گمنام ایران عزیز کشور را نجات می دهد و خود نیز به شهادت می رسد.

به گفته روایت‌گران، شهید دریاقلی سورانی اهل استان چهار محال و بختیاری و ساکن آبادان بود، او در شهر یک دکه دوچرخه سازی داشت. مردم محله او را سرزنش می کردند که کار و کاسبی اش شکل شهر را به هم ریخته استبه همین دلیل . او وسایل خود را جمع می کند و خارج از شهر در کوی ذوالفقاریه مشغول می شود. اما من می گویم این مرد بزرگ را خداوند مامور کرد که برود در آن روز تاریخی خبر ورود دشمن را به سپاه برساند.

آبادان ۱۹ مهر ۱۳۵۹ توسط نیروهای عراقی کاملا محاصره شد. روزگار سختی بود. راه های خروج و ورود کاملا بسته شد. کم کم آذوقه منازل و مغازه ها به اتمام رسید. شهر نا امن شد به خصوص برای زنان و کودکان. اما هیچکدام حاضر نبودند دیار خود را ترک کنند. افراد هنگام تردد در کوچه پس کوچه های شهر به شهادت می رسیدند، خانواده ها از شهادت عزیزان خود بی خبر می ماندند. شهدا گاه طعمه سگان می شدند و گاه بی نام و نشان دفن می شدند.

اوایل یک روز شهدا را جمع کردند به گلستان شهدا بردند تا دفن کنند، نیروی عراقی حاملان شهدا را گلوله باران کردند لذا تصمیم برآن شد که شهدا را بی سرو صدا بدون همراه شبانه دفن کنند. دفن شبانه در تاریخ اسلام در شهر آبادان مظلومانه تکرار شد. وقتی با راویان مصاحبه می کردم به یاد شعب ابی طالب و مظلومیت مسلمین افتادم. دوران سختی بر مردمان این دیار مستولی گشت که هیچ قلمی هرگز یارای نوشتن آن را نخواهد داشت. لحظات دردناکی که درکش سخت و دلخراش است. تحمل مردم طاق شد و امام (ره) علیه فرمان تاریخی خود را صادر نمود. دقیق و کوبنده که حصر آبادان باید شکسته شود.

نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه نیروی مردمی متحد شدند و طی عملیات "ثامن الائمه" محاصره را شکستند و پیروز شدند. این عملیات ساعت یک بامداد پنج مهر ماه ۱۳۶۰ در شرق کارون آغاز گردید و پس از ۴۲ ساعت نبرد بی امان پیروزی از آن رزمندگان ایران گردید.

از حصر آبادان تا شکست حصرآبادان ۳۵۱ روز طول کشید. لذا نام کتاب را" آبادان ۳۵۱ روز" گذاشتم، این کتاب صد خاطره از هزاران خاطره دوران مظلومیت مردمان این سرزمین است. مردمی که همچنان با مشقت ها و فراز و نشیب روزگار دست و پنجه نرم می کنند.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: انگیزه شما از نوشتن این کتاب چه بود؟

پورواجد: همسرم شهید «حسین امینی امشی» در شلمچه آبادان به شهادت رسید. هشت سال مهمان خاک این سرزمین شد و بعد از هشت سال پیکرش بازگشت. به خاطر همین عشق و علاقه خاصی به این خاک و مرز و بوم پیدا کردم. تا اینکه زمستان سال ۱۳۹۴ از طرف روایت فتح پیشنهاد شد کتاب" روزگاران آبادان" را بنویسم. خیلی مشتاق شدم و با کمال میل پذیرفتم.

جزواتی در اختیار بنده گذاشتند که خاطراتش ضعیف بود. تصمیم گرفتم به شهر آرزوهایم آبادان سفر کنم اما نمی دانستم به سراغ چه کسی بروم. بین جزوات خاطرات حاجیه خانم کبری آتش پنجه همسر شهید محمد حسین زاده دشتی را خوانده بودم.

ایشان گفته بودند؛ که همسرشان را طبق وصیت خودشان درآرامگاه شیخان قم دفن کرده اند و خود نیز به قم کوچ  کرده و سکنی گزیده‌اند. به شهر قم سفر کردم و بعد از زیارت بی بی معصومه (س) به آرامگاه شیخان رفتم. مزار شهید دشتی را پیدا کردم و زیارت نمودم.

شب جمعه بود هرچه انتظار کشیدم احدی بر مزار شهید نیامد. از خادم سراغ خانواده شهید دشتی را گرفتم و ایشان گفتند؛ سالهاست که به آبادان هجرت کرده اند. شماره تلفنی را در اختیار بنده قرار دادند و توسط آن شماره خانم آتش پنجه را پیدا کردم و ایشان شماره سردار بزرگوار مکی یازع را به بنده دادند.

تیر ۱۳۹۵ عازم شهر آرزوهای خودم شدم تا در کنار نگارش کتاب آبادان عطر و بوی حسینم را از سرزمین شلمچه استشمام کنم. برای من روز قشنگی بود. آن لحظه که هواپیما بر زمین آبادان نشست حس عجیبی داشتم. حس دیداری که سالها انتظارش را می‌کشیدم.

چهار روز در خانه یک معلم آبادانی مستقرشدم و به محل ملاقات "ستاد عتبات و عالیات" در میدان سپاه رفتم. مسئولیت هماهنگی و مدیرت روایت گران با سردارمکی یازع بود. با عزیزانی که روزهای حصر آبادان را با جان و دل درک کرده بودند مصاحبه کردم. آنها از خاطرات روزهای سخت گفتند، از شیرینی ها و تلخی ها و من ضبط کردم.

یک روز با  آقای پورسینا تمام مکان ها را رفتیم و تقریبا جاهایی را که حوادث و خاطرات در آن اتفاق افتاده بود را از نزدیک مشاهده کردم و به شلمچه رفتم. جای جای این مکان را چشم گرداندم و اشک ریختم خاکش را مشت کردم و عطر حسینم را استشمام نمودم و بعد از سالها حضورش را حی و حاضر حس کردم.

قلم و دفتر برداشتم و کتاب "آبادان ۳۵۱روز" را به نگارش در آوردم. بنا بر دلایلی چاپ کتاب به عهده بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گذاشته شد و لذا نام کتاب از "روزگاران آبادان" به " آبادان ۳۵۱ روز" تغییر یافت.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران:چه کسانی در این مسیر همراه شما بودند؟

پورواجد: راه ورود به روایت فتح را کتاب" تو هنوز اینجایی" نشانم داد. حاج آقا طبیب زاده این کتاب را خدمت حاج آقا آرامی در روایت فتح ارسال کرده بودند. ایشان هم با بنده تماس گرفتند و نگارش کتاب آبادان را پیشنهاد دادند. مشوق نگارش کتاب" آبادان ۳۵۱ روز" لطف خداوند، عشق به همسر شهیدم حسین امینی امش و علاقه شخصی به آبادان و مظلومیت و معصومیت مردم مهربان آبادان . بود دیگر کسانی که در این مسیر همراهم بودند؛حاج آقاطبیب زاده، حاج آقا آرامی و حاج آقا سردار مکی یازع بودند.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: آیا خاطره ای از زمان نوشتن کتاب " آبادان ۳۵۱ روز " دارید؟

پورواجد: بعد از اینکه از آبادان به تهران بازگشتم، به زادگاهم شهرستان آستارا رفتم و در منزل برادرم نگارش کتاب را آغاز کردم. به آنهاگفته بودم چند روز با من کاری نداشته باشند. پیاده کردن و تنظیم و ویس ها پنج روز طول کشید.

روز اول برادر زاده‌ام آمد گفت عمه بیا ناهار بخور.گفتم ممنون عمه جان یه چیزی می خورم .فردا جهت صرف ناهار احضارم کرد. گفتم؛ عمه جان گفتم که کار دارم چند روز بالا نیایید. کمی توی صورتم نگاه کرد و پرسید عمه روزه ای؟! یک باره حس عجیبی به من دست داد. باخودم فکر کردم این یک پیام را به می‌رساند. بهتر است از فردا روزه بگیرم. سه روز بعدی نگارش کتاب را روزه گرفتم. خداوند بیش از پیش عنایت داشت، کارها خیلی سهل و روان پیش رفت.

نوید شاهد شهرستان ‌های استان تهران: فکر می کنید جشنواره سرخ نگاران چه تاثیری می تواند بگذارد؟

پورواجد: گرچه نویسندگی عشق است و بی نیاز از تقدیر و تمجید.اما هر حرکت زیبایی لایق تقدیر است و هر تقدیری یعنی اینکه نویسنده به همراه آثارش دیده شده است و این دیدن و این توجه به صاحبش انرژی مثبت هدیه می‌کند. پُر واضح است حرکتی در حد برگزاری جشنواره برای تقدیر از نوقلمان، قوت قلب شان را بیشتر می کند، با انرژی و اشتیاق بیشتری قلم می‌زنند و مسیرشان را با اطمینان بیشتری طی می کنند.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: به نظر شما مسئولان چگونه می توانند از نوقلمانی که در حوزه ایثار و شهادت فعالیت دارند، حمایت کنند؟

پورواجد: تحقیق، جستجو و دسترسی به راویان، ضبط خاطرات و رفت و آمدها، پیاده کردن و نگارش کتاب ماه ها و گاها سالها طول می کشد و این زمان تعریف یک عمر است. تمام این زحمات با نویسنده است. چنانچه نویسنده دغدغه داشته باشد که سرنوشت کتاب بعد از چاپ چه خواهد شد آرامش از او سلب می گردد. مسئله مهم دیگرحق تالیف است.

یک نویسنده علاوه بر حق تالیف، برای نگارش کتابش متحمل هزینه های جانبی نیز می شود. تقاضای بنده این است بعد از اتمام و تایید کتاب، حق تالیف با ادب و احترام به نویسنده اهدا گردد.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: در راستای انتشار کتاب "آبادان ۳۵۱ روز" اگر تقاضایی دارید بفرمایید.

پورواجد: کتاب "آبادان ۳۵۱ روز" همانند مردمان شهرش مظلوم واقع شد و  همه ساله روز حصر آبادان چندین شهر همایش برگزار می کردند. حتی سال ۱۳۹۵ شهر تهران سردار مکی یازع کتاب "تو هنوز اینجایی" را در اختیار حاضران قرار دادند. قرار شد سالهای آینده از کتاب آبادان استفاده کنند. اگر امکانش باشد به تجلیل از روز شکست حصر آبادان و به تقدیر از مردم آبادان چاپ و منتشر شود.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: از کتاب های دیگرتان هم برایمان بگویید.

پورواجد: "تو هنوز اینجایی" اولین کتاب بنده در قطعه پالتویی توسط بنیاد نهج البلاغه به چاپ رسیده است. این کتاب در ۶۸ صفحه مصور از خاطرات شهید حسین امینی اُمشی همسر بنده نگاشته شده است. کتاب"گنجشک‌های بابا"خاطرات شهید مدافع حرم شهید بزرگوار مرتضی کریمی شالی در ۱۵۶ صفحه مصور توسط بنیاد حفظ آثار نشر صریر به چاپ رسیده است.شهید کریمی شالی ۲۱ دی سال ۱۳۹۴ در خان طومان سوریه به شهادت رسید و پیکرمطهرش هنوز به وطن باز نگشته است. کریمی دو دختر دارد که بهشان گنجشک های بابا می گفت.گنجشک های بابا حنانه و ملیکا هنوز منتظرند تا بابا بیاید و در بزند ومامان فاطمه بگوید بچه ها اگه گفتید کی پشت دره؟!

کتاب" درعا" خاطرات شهید بزرگوار حسن غفاری نیز در ۱۷۶ صفحه مصور توسط بنیاد حفظ آثارصریر به چاپ رسیده است. شهید حسن غفاری تیر ۱۳۹۴ در شهر درعا سوریه به شهادت رسید.شهید غفاری به همسرش فاطمه و فرزندانش مهلا میوه دل بابا و علی مرد خانه اش گفت اگر شهید شدم غصه نخورید من همیشه در کنار شما هستم. ساعت ۱۱ شب اگر منزل بودید از داخل کولر و اگر بیرون بودید از داخل ماه نگاه تان می کنم.حالا ساعت ۱۱ شب گوشه حیاط می نشینند چشم شان به ماه است و یادشان به بابا حسن که بیاید و به قول خودش وفا کند. گاه هردو تایی باهم می گویند بابا، بابا، بابا را دیدم گاه فاطمه هم حس می کند حسن عزیزش را دیده است.

کتاب"زخم توت"خاطرات شهید دفاع مقدس "حسین امینی امشی"در ۱۲۰ صفحه مصور توسط نشر مقاوت به چاپ رسیده است.شهید حسین امینی اُمشی ۱۹دی ۱۳۶۵ در شلمچه عملیات کربلای پنج به شهادت رسید و پیکرش پس از ۸ سال به آغوش خانواده بازگشت. این کتاب شامل ۵۴ خاطره شیوا و شنیدنی از زبان پدر و مادر و همسر و فرزندان و اقوام و دوستان است.

کتاب" صندوقچه گل رز"خاطرات شهید مدافع حرم شهید بزرگوار ابوالفضل راه چمنی در ۱۶۰ صفحه مصور توسط نشر مقاومت به چاپ رسیده است. شهید راه چمنی ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ در شهر ذربه سوریه به شهادت رسید.ابوالفضل شهید شد اما کوچه پس کوچه های پاک دشت و مسجد حضرت زینب(س) حضورش را حس می کنند. جوانان هنوز خاطرات با ابوالفضل بودن را برای یکدیگر تعریف می کنند و ستارگان به یادش سوسو می زنند.

نوید شاهد شهرستان‌ های استان تهران: در خاتمه چنانچه سخنی با مخاطبان نوید شاهد دارید بفرمایید.

پورواجد: ای کاش و ای کاش هزاران دست داشتم و هزاران سال با همه دستانم برای همه عمر فقط و فقط از شهدا و برای شهدا می نوشتم.

گفتگو از سعیده نجاتی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده