ماجرای لب خندانی که ختم به شهادت شد
قادر محمدی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد شهرستانهای استان تهران گفت: سال 1360 در شهرستان اسلامشهر از توابع استان تهران به دنیا آمدم. دوران نوجوانی وارد بسیجی شدم و فعالیتهای خود را از پایگاههای مقاومت بسیج اسلامشهر شروع کردم. در سال 1394 با انگیزه لبیک به ندای سربازان ولایت برای حفظ حریم ناموس الهی و لبیک به آرمانها و فرمامین امام راحلمان که فرموده بودند: در هرجای عالم صدای مظلومی شنیده شود ما برای کمک بدان جا خواهیم و با انگیزه دادخواهی از مظلوم و مبارزه با ظالم که از مولفه های انقلاب عظیم این مرزو بوم است عازم جبهه های نبرد با تکفیریهای حرامی شدم تا دست های کثیف آنها به حرم عمه جانم زینب(س) نرسد.
وی افزود: آن زمان که خیل عظیمی از برادرانم برای پیمودن این راه لبیک گفتند، من نیز ماندن را جایز ندانسته و مشعوف از سپردن دل و به شوق دادن سر به راه افتادم.
ایشان از اولین اعزام که منجر به آخرین اعزامش شد، گفت: سال 94 اعزام و در عملیات آزادسازی شهر زیتان در رویارویی با حرامی های داعشی از ناحیه چشم راست مورد اصابت گلوله تک تیراندازهای داعشی قرار گرفتم و با افتخار چشمی را که بارها برای عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) اشک آلود شده بود اینبار خون آلود دیدم و آن را که هیچ ارزشی در برابر خون پاک بهترین یاران و دوستان شهیدم نداشت به پیشگاه عمه سادات تقدیم کردم تا ترفه ای هر چند ناقابل برای زیر قدمهای امام زمان(عج) باشد. بعد از مجروح شدن مقدمات عملهای متعدد روی چشم، بینی، فک و صورت در کشور سوریه انجام و بعد به ایران در بیمارستان بقیه الله العظم(عج) منتقل شدم تا ادامه جراحیها در تهران انجام شود.
ایشان مدت بهبودی را اینچنین شرح میدهد: تقریباً 20 روزی را در بیمارستان بستری بودم و بعد از اینکه چندین بار دیگر مورد جراحیهای متعدد قرار گرفتم به لطف خدای سبحان احوالات جسمی مساعدت شد ولی حسرت پرواز و پیوستن به یاران شهیدم بر دل ماند، پیوستن به دوستان عزیزی چون شهید والا مقام مهدی قاضی خانی که برای انتقال پیکر حقیر به کمک من آمده بود، حسرت دارم که او و بسیاری دیگر از فدائیان به دختر امیر المومنین علی(ع) به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند و من کمترین از این قافله جاماندم.
وی خاطرهای از شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی تعریف میکند: چند ساعت قبل عملیات شهید مهدی قاضی خانی با من شروع به صحبت کردند کرد و با لحن خندانی که بر لب داشت به من گفت؛ امروز هر دو نفر ما تیر میخوریم معلوم نیست کدام یک از ما پَر بکشیم. گفتم: مهدی شما پرواز میکنی... وقتی تیرخوردم بالای سرم آمد و با مهربانی پیشانی من را بوسید گفت: شهادت مبارک. گفتم: چیزی نشده مهدی جان همان لحظه تیری به ایشان اصابت کرد و با لب خندان به شهادت رسید.
این جانباز مدافع حرم در خصوص پایبندی به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران افزود: پایان برای تمام شهیدان سرافراز میهن از اولین تا آخرین که برای حفظ اسلام و کمک به مظلوم و انجام تکلیف و نشان دادن شرافت انسانی از جان شیرینشان گذشتند و داغ نبودنشان تا ابد بر دل مادران، پدران، همسران، دختران و پسران نهاده شد علو درجات و همنشینی با سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) را مسئلت دارم.
وی در خاتمه افزود: از مسئولین محترم میخواهم اگر خود را مدیون شهدا و جانبازان میدانند که بی شک هم اینچنین است خانوادههای این عزتمندان را مورد عنایت قرار داده و موجبات دلگرمی آنها باشند. از خانوادههای آنها دیدار و درد دلشان را گوش بدهند تا شاید بتوانند گوشهای از دلاور مردی آنها را جبران کنند. یادمان باشد بودن امروز و داشتن عزت امروزمان را مدیون نبودن شهیدان سرافرازی که در خون خود غلطیدند هستیم و مدیون جان نثاری جانبازانی که جان خود را برای حفظ آرمانهای ملی و مذهبی این مملکت فدا کردند هستیم.
گفتگو از سعیده نجاتی