روایتی خواندنی از دوست و همسنگر گرامی «شهید اکبر جمشیدی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
شنبه, ۱۷ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۹
زمان بمباران به ناگاه من و اکبر به فکر وحید افتادیم و پس از آن به بیرون سنگر دویدیم و به سوی وحید رفتیم و دیدیم که وحید از ناحیه شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفته و قسمتی از اعضای داخلی شکم وحید بیرون ریخته و کمک های اولیه را به وحید کردیم و او را آماده اعزام به بیمارستان نمودیم در حین انتقال وحید توسط امداد گران بوسیله برانکارد اکبر دنبال وحید می دوید و تکرار می کرد وحید ما را هم شفاعت کن .
شهید
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید اکبر جمشيدی/ پانزدهم شهريور 1345در روستای حصار كلک از توابع شهرستان پاكدشت ديده به جهان گشود. پدرش فرامرز،كشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم راهنمايی درس خواند. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. پنجم اسفند 1364 ، با سمت موشك انداز پی. ام. پی درفاو عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار وی در گلزار شهدای روستای ارمبو يده تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

روایتی خواندنی از مرتضی فلاح دوست و همسنگر شهید اکبر جمشیدی آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

سال 62 بود ، عملیات والفجر دو در خاک عراق در ارتفاعات حاج عمران یک روز بعد از عملیات پرداختند منطقه را به گردان ما دادند ساعت 10 صبح یک دفعه هواپیمایی های دشمن بالای سر ما ظاهر شدند و شروع به بمب باران کردند من و اکبر در یک سنگر بودیم وقبل از بمب باران دیدیم که وحید قمی (یکی از دوستان ماکه از خانواده پنج شهید قمی می باشد که ساکن پاکدشت بودند) از جلوی سنگر ما گذشت .

زمان بمباران به ناگاه من و اکبر به فکر وحید افتادیم و پس از آن به بیرون سنگر دویدیم و به سوی وحید رفتیم و دیدیم که وحید از ناحیه شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفته و قسمتی از اعضای داخلی شکم وحید بیرون ریخته و کمک های اولیه را به وحید کردیم و او را آماده اعزام به بیمارستان نمودیم در حین انتقال وحید توسط امداد گران بوسیله برانکارد اکبر دنبال وحید می دوید و تکرار می کرد وحید ما را هم شفاعت کن .

اکبر گفت اگر زود برسند به پزشک او احتمالا زنده می ماند . اما هر چه مصلحت خدا باشد همان می شود . فردای آن روز از بیمارستان تبریز خبر دادند که وحید شهید شده است. در عملیات خیبر من و اکبر به منطقه اعزام شدیم و مرحله سوم عملیات تیپ سیدالشهدا ء از یک جناح ماموریت داشت که عمل کند .

ما در روز از لا به لای مین زارها جلو رفتیم و شب هنگام به خط مقدم رسیدیم در آن موقعیت بهترین سلاح ما آرپیچی بود و عراقی ها همه جور سلاحی داشتند . ساعت یک شب دستور حمله آمد همه گردانها حمله را شروع کردند من و اکبر همیشه پشت سر هم حرکت می کردیم . نامبرده بسیار شوخ طبع و خنده رو بود .

در آن شب بسیاری از هم رزمان ما زخمی، شهید و اسیر شدند . صبح وقتی گردان جمع شد فقط سی الی چهل نفر بیشتر زنده نمانده بودیم . دستور آمد به عقب برگردید .

ما در نی زارها استراحت می کردیم تا اینکه قایقها برای انتقال ما اقدام کنند در این لحظه هواپیمایی های عراقی کل منطقه را بمباران شیمیایی نمودند . تمام نیروها زخمی و شیمیایی می شوند و بعد از آن ما را به عقب برگرداند و هرکس که می رسید مستقیما به قرنطینه می رفت و لباس نو می پوشید و به اهواز منتقل می شد .

من و اکبر یک هفته در بیمارستان بودیم ( به علت مجروحیت و شیمیایی ) و سپس مرخص شدیم و به ما لباس شخصی دادند و گفتند باید بروید تهران اکبر گفت ما که با ایشان به نزد من برگشت و گفت فرمانده اجازه نمی دهد و می گوید باید بروید به تهران.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده