نگاهی به نمایش «مجلس شبیه‌خوانی قربانی»
مجلس شبیه‌خوانی قربانی نوشته و کار علی بیگدلی در بخش ایثار بیست و هفتمین جشنواره تئاتر تهران روی صحنه رفت.

ترس و هراس قربانی از قربانی شدن

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران و به نقل از ایران تئاتر، نمایش مجلس شبیه‌خوانی قربانی داستان سه گوسفند را روایت می‌کند که در مراسم عید قربان ذبح می‌شوند. واگویه های آن‌ها درباره وضعیتی که در آن قرار دارند، نشان از ترس و هراسی دارد که سرنوشت بر سرشان آورده است. نمایش در قالب روایت سه گوسفند، کلیه صحنه‌ها از قبیل آوردن آن‌ها به قربانگاه و بریدن سرشان با جزئیات را بیان می‌کند طوری که بعضی تشریح‌ها منزجرکننده به نظر می‌آید و باعث می‌شود به تماشاگر احساس خوشایندی دست ندهد. بخصوص صحنه‌های بریدن سر گوسفندان که تشریحشان با آن جزئیات درروی صحنه، به نظر انسانی نمی‌آید چه رسد به امر هنری و خلاقانه. نویسنده و کارگردان از زبان سه گوسفند قربانی، داستان انحطاط فکری نوع بشر را درصحنه به چالش می‌کشد. داستانی پر از آب چشم که روایت ظلمی است که در ظاهر بر حیوانات بی‌گناه روا داشته شده اما در باطن امتحان سرشت انسانی است. هرچند به نظر می‌رسد حیوانات فاقد شعور انسانی هستند اما زندگی‌شان بر پایه و اساس مناسباتی رقم می‌خورد که چنین رفتارهایی در آن محلی از اعراب ندارد. 

برخلاف نمایش‌های رایج که قهرمانش شخصیت‌های انسانی هستند، نمایش سه گوسفند را به میدان می‌آورد و صحبت‌های انسانی و در بعضی موارد حرف‌های فلسفی دردهانشان می‌گذارد. حرف‌هایی که تنها در کتاب‌های فلسفی آن‌هم در کتاب‌هایی که در گوشه قفسه‌های کتابخانه خاک می‌خورند، می‌توان یافت. موضوع قربانی شدن و شنیدن داستان از زبان قربانیان، مسئله تازه‌ای در تئاتر نیست اما آنچه این‌گونه آثار را از باقی آثار ممتاز می‌کند، برداشت نویسنده و کارگردان از مضمون نمایش و انتخاب شکل اجرایی آن است. 

مجلس شبیه‌خوانی قربانی متن یکنواخت و بدون فراز و فرودی دارد به‌طوری‌که در هیچ قسمت از نمایش، اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. در اصل می‌توان گفت نمایش فاقد حادثه محرک است. حادثه‌ای که باعث تغییر جریان داستانی نمایش می‌شود و موتور نمایش را به حرکت درمی‌آورد، در نمایش کم‌رنگ است. برای همین ساختار دراماتیک اثر دچار اشکال شده و حرکت سینوسی سوژه به سمت‌وسوی نقطه پایانی به‌درستی پیش نمی‌رود. 

 نمایشنامه همچنین فاقد پویایی یک متن دراماتیک و چالش‌برانگیز است. تا جایی که به سمت‌وسوی متن رادیویی پیش می‌رود. نمایش اساس کاری خود را بر روایت شخصیت‌ها گذاشته و از نشان دادن موقعیت‌ها پرهیز می‌کند درحالی‌که حرکت و عمل اساس همه متون نمایشی عمل نمایشی است نه بیان صرف موقعیت‌ها در گفتارهای شخصیت‌ها. اینکه شخصیت‌ها هرکدام جلوی صحنه بایستند و به شکلی یکنواخت مونولوگ هایی که نویسنده نوشته را به صدای بلند بخوانند، اتفاق نمایشی نیست. صحنه تئاتر میدان عمل اشخاص است نه بیان خاطرات و یا صدور بیانیه فلسفی و یا روایت داستانی آن‌هم به شکل روایی صرف. این تفکر باعث می‌شود نمایش به اثری بی‌شکل و بدون تحرک درآید.

نمایش قصد دارد از ذهن شخصیت‌هایش به درونشان نقب بزند تا بتواند حقایق درونی آن‌ها را آشکار کند. موقعیت‌نمایشی که پیشنهاد نویسنده برای اجرای اثر است، موقعیتی دراماتیک است که کمتر درصحنه‌های نمایش به کار گرفته‌شده است. اما آنچه اشکال پیش می‌آورد شیوه اجرایی نمایش است که توسط کارگردان انتخاب می‌شود. سه شخصیت نمایش هرکدام و به شکل کاملاً" مجزا داستان خود را بیان می‌کنند. حال سؤالی که پیش می‌آید این است. اگر هر سه شخصیت یک نوع روایت را بیان می‌کنند و هیچ‌کدام شخصیت خاصی را پیش روی تماشاگر بازتاب نمی‌دهند، چه لزومی دارد تعداد شخصیت‌ها بیش از یکی باشد؟ بهتر نیست تمام صحبت‌های این سه در یک شخصیت جمع شود؟این تکثیر شخصیت در سه نفر هیچ توجیه ای پیدا نمی‌کند.

شخصیت دادن به حیوانات از قدیم‌الایام در ادبیات کهن دنیا وجود داشته و همیشه مورداستفاده نوع بشر در کهن‌الگوها قرارگرفته است. در ادبیات کشورمان ‌هم رد پای آن‌ها را می‌توان یافت. مثل بز و اسب که هرکدام بنا به فوایدی که در زندگی داشتند و دارند منشأ اقتباس در ادبیات و هنر هستند. نقش‌هایی که از آن‌ها بر روی ظروف سفالی و سنگ‌نوشته‌ها وجود دارد تائید کننده این گفته است. شخصیت دادن به حیوانات هم بر همین مبنا صورت گرفته است. اصل این حرکت بر این موضوع استوار است که حرف‌ها و اعمالی وجود دارد که در کالبد انسانی نمی‌تواند شکل بگیرد. برای همین آن‌ها را به شکل نمادین در قالب حیوانات بیان می‌کنند. حرفی که نمایش برای بیان کردن در نظر گرفته از نوعی است که باید در چنین فضایی بیان شود وگرنه درک درستی از آن شکل نخواهد گرفت. اما تا چه اندازه این گفته درست است بماند به قضاوت تماشاگران و مخاطبان نمایش.

مقایسه‌ای که بین قربانیان نمایش و عمل قربانی کردن حضرت ابراهیم (ع) در نمایش صورت می‌گیرد، به‌قدری انتزاعی است که هیچ مفهومی از آن به ذهن متبادر نمی‌شود. مشکلاتی که نمایشنامه دارد مشکل عمومی نمایشنامه‌نویسی کشور است. خلق آثاری بی‌زمان و بی‌مکان و در اصل بی‌شکل تا کاستی‌های مضمون و اجرا در آن پوشیده باشد. ساحت اجرا اما در راستای فضای ذهنی و درون گرایانه نمایش انتخاب‌شده است. طراحی صحنه که به‌وسیله لامپ‌هایی از سقف آویزان است و صندلی‌هایی که در تاریکی انگار از دل تاریخ بیرون آمده همگی بر ذهنی بودن و فضایی اثیری تأکید دارد. بازی بازیگران هرچند هماهنگ با فضای نمایش است اما از یکنواخت بودن رنج می‌برد. باورپذیرترین بازیگران جوان‌ترین بازیگر زن نمایش است که به نظر بیشتر از دیگران نقش بر تنش نشسته است. طراحی صحنه نمایش بیشتر از هر عنصر دیگری به مفهوم نمایش نزدیک است. لامپ‌هایی که هرکدام از سقف آویزان هستند و بازیگرانی که در محاصره آن‌ها گفتار نمایش را جان می‌بخشند. میزانسن های خطی بدون انعطاف صحنه را از هیجان دور می‌کند و از دینامیک نمایش می‌کاهد.  

مجلس شبیه‌خوانی قربانی نمایشی در بزرگداشت مفهوم قربانی شدن و قربانی کردن است. قربانی راهی که به آن عقیده داری و قربانی کردن در راهی که به آن عشق می‌ورزی. امتحان پایمردی بر سر عقیده است. عقیده‌ای که مفهوم زندگی را برایت آشکار می‌کند. این نمایش به قصه شهدای منا پرداخته شده است.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده