پنجشنبه, ۱۱ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۱۷
نوید شاهد - شهید «محمد مرتضی‌قلی» مدتی مسئول اطلاعات - عملیات گيلانغرب بود، برای مادرش نوشت: «مامان عزيزم هرموقع دلت برای من تنگ شد يا به فكر من بودی و ناراحت می‌شوی بخاطر اينكه من در جبهه هستم، يک سری به بهشت زهرا بزن و آن جوانهای پاک و معصوم را ببين، بعد بخاطر من ناراحت شوید، شما بايد بخاطر كسانی گريه كنيد كه معصومانه شهيد شدند و هيچكس نبود كه سری به خانه آنها بزند و بگويد، حتی شما پسری داشتيد يا نه.»

مسئول اطلاعات گيلانغرب از وظایفش برای پدر نوشت

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید محمد مرتضی‌قلی، یادگار «مهدی» و «زهرا» يكم فروردين ماه سال 1341 در شهرستان ری چشم به جهان گشود. او تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. مدتی در بسيج فعاليت كرد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. این شهید گرانقدر چهارم دی ماه سال 1362 با سمت فرمانده قرارگاه شهيد دستغيب در گيلانغرب توسط گروه‌های ضدانقلاب به شهادت رسيد. مزار وی در بهشت‌زهرای شهرستان تهران واقع است.

فرمانده گیلانغرب شهيد «محمد مرتضی قلی» در تاریخ هفتم خردادماه سال 1360 نامه‌ای به خانواده‌اش نوشته است، که در ادامه مرور می‌کنیم:

«بسم الله الرحمن الرحيم»

«و الحمدالله رب العالمين»

«بنام خدا و ستايش خداي را كه پروردگارجهانيان است»

درود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني. سلام بر پدر عزيزم. اميدوارم كه حالت خوب و سلامت باشي، پدر عزيزم الان روي تختم در دفتر دراز كشيدم و درست ساعت  8/30 شبروز پنجشنبه مي باشد، كه روزه بودم و نماز وافطار كردم و يك مرتبه به فكر شما افتادم،كه گفتم يك نامه اي براي شما بنويسم و از كارهايم با خبرتان كنم.

همانطور كه گفته بودم كارهاي اطلاعات استراحت و تعطيلي در آن نيست. تمام مسائل جبهه بدست اطلاعات است كه   اطلاعات ما از دو جهت تشكيل شده است.

1- اطلاعات داخلي از قبيل گزارشات روزانه از وضع جبهه ها و عوامل ضد انقلاب و قاچاق مواد مخدر

2- اطلاعات خارجي كه تشكيل شده از گروه شناسائي و گشتي و مقر نيروهاي دشمن در منطقه و گزارش به ستاد اطلاعات و ضربه به دشمن و غيره و من بعلت مقدار سابقه اي كه در منطفه بودم در هر دو واحد كار مي كنم. و بعنوان مسئول اطلاعات گيلانغرب انتخاب شدم.

پدر عزيزم يك مسئوليت سنگين است و مشكلات پشت سرهمديگر، و پرونده ها همانطور بر سرمان ريخته و وقت نمي‌كنيم كه بررسي و تحقيق كنيم. خلاصه سرمان شلوغ است. و با اين همه شلوغي كار فكرم همه اش پيش شماست. باور كنيد كه عين حقيقت است. مثلا همين نامه را كه مي نويسم روز پنج شنبه كه راديو هم روشن است.

منتظرم كه دعاي كميل را از راديو بشنوم و در جبهه دعاي كميل بر قرار است. كه نمي دانيد كه چه شوري دارد و خلاصه هميشه بفكر شما هستم، و همانطور كه مي بينيد نامه زياد فرستادم با كمترين  وقت و وقتي فرصتي پيدا كنم نامه اي برايتان مي نويسم. كه از حالم با خبر شويد و خيالتان از براي من  راحت باشد.

حال من بسيار خوب مي باشد و چاق و چله. به اميد خدا مشغول خدمت به اسلام عزيزمان مي باشيم. كه انشاالله خدا از ما قبول كند. اين از وضع كار ما برادران در اين منطقه است. كه واقعاً وجود ما در اين منطقه با رضايت محلي ها صورت گرفته و به كمك آنها سلاحهاي غنيمتي وسلاح‌هائي كه جواز ندارد را داريم جمع مي كنيم، كه فردا ما از منطقه رفتيم رو بري و يا به كردستان و سيستان و بلوچستان نرود كه خدا در كارهايمان با ماست و انشاالله اگر كار كوچكي مي كنيم خدا از ماقبول فرمايد. انشاالله.

خوب از وضع خودتان برايم بنويسيد و از وضع كاسبي و از وضع شهرمان برايم بنويس كه آيا هنوز شهر ري همان   شور اول را دارد، يا خير؟ و از حال ميرزا عباس و نصرالهي و آقاي شعبان حتما برايم بنويس مخصوصا  مشهد غلام و شيخ ابوالقاسم و حسين آقاو كاسبهاي ديگركه به همه آنها سلام برسانيد. خوب مامان چطوراست اميدوارم كه حالش خوب و سلامت باشد.

مامان از گناهان من بگذر، آن اذيتهائي كه ترا كردم مرا ببخش و حلال كن و از من راضي باش تا خدا از من راضي باشد. مامان نامه هايتان بدستم رسيد و همچنين نوشته بوديد كه از خبر شهادت كارون آنقدر ناراحت شديد كه با اكبر و مريم به بهشت زهرا رفتيد و مقداري حالت بهتر شد.

مامان عزيزم هرموقع دلت برای من تنگ شد يا به فكر من بودی و ناراحت می‌شوی بخاطر اينكه من در جبهه هستم، يک سری به بهشت زهرا بزن و آن جوانهای پاک و معصوم را ببين، بعد بخاطر من ناراحت شوید، شما بايد بخاطر كسانی گريه كنيد كه معصومانه شهيد شدند و هيچكس نبود كه سری به خانه آنها بزند و بگويد، حتی شما پسری داشتيد يا نه، بايد برای آنها گريه كرد، بايد براي پسر سيزده ساله‌اي كه چه آرزوهائي در جواني و بزرگي داشته و همه را زير پا گذاشتند.

به خاطر امام و اسلام عزيزش جان خودش را به زير تانك برده و دشمن را متوقف نموده و از طرفي هم خوشحال باشي بخاطر اين كارها و افتخار بكني كه ما چنين رزمندگاني در ايران داريم. نه اينكه همش ناراحت شوي. اصلاً فكر نكن كه من در جبهه هستم و خيالت راحت باشد. مااز شما راحت تر هستيم.

شمائيد كه داريد زحمت مي كشيد و كالا و مواد تداركاتي براي راحتي   ما مي فرستيد كه ما واقعا" شرمنده هستيم، و اين همه خدماتي كه براي ما كرديد ما چطور مي توانيم جواب اين  همه محبت شما را بدهيم. خوشحال باش كه فرزندي را اگر لياقت داشت در اين راه فرستادي.

انشاالله كه حالت خوب باشد و هميشه در سر نمازهايت مارا دعا كن. خوب مادر چطور است. اگر آمده از مشهد كه مادر جان زيارت قبول انشاالله كه جاي ما هم زيارت كرده باشيد و اسمي از ماهم در حرم امام رضا برده باشي. اميدوارم كه حالت خوب باشد و زياد پاي تلويزيون نشين كه چشمت خراب مي شود. خوب مهري خانم رزمنده و مبارز بزرگمان در بيمارستان چطور است.

آيا هنوز پرستاران پُر حرفي مي‌كنند يا نه، برايم بنويس و انشاالله كه حالت خوب باشد و سر زنده، راستي زيارت قبول و جاي ما هم مي دانم كه زيارت كردي، برايم بنويس چند تا دعا و صلوات برايم تا حالا فرستادي ،خوب آقا مصطفي عموي عزيزم چطوراست، مي دانم كه خسته شده راستي و راستي خسته نباشيد .

امروز حتماً زياد خرما فروخته ايد و چون پنجشنبه مي باشد و ياد آن موقع ها بخير واقعاً به الهه خانم و محسن و الهام سلام برسانيد. و من آرزوي سلامتي آنها را از درگاه خداوند متعال خواستارم.به همه اقوام دور و نزديك سلام برسانيد و از حالشان مرا جويا كنيد. ديگر عرضي ندارم  و سفره حضرت ابوالفضل (ع) را برايم بيندازيد. البته پولش را به فقيري مستحق بدهيد.

به اميد پيروزي و ديدار در ضمن با مجيدي همان كه آمده بود به اسلام آباد و من آمده بودم تهران يكجا هستيم و او هم به اطلاعات آمده امكان دارد اين نامه دير بدستتان برسد راستي عكس محسن را حتماً برايم بفرستيد، و به سعيد و مريم و مهناز حتماً سلام برسانيد.

همچنين اكبرآقا و ازع روسيتان با خبر شدم كه انشاالله پيروز و موفق در سايه همديگر زندگي خوب و پر بركتي را شروع كنيد. /و من الله التوفيق وعليه التكلان /گيلانغرب/ محمد مرتضي قلي / هفتم خردادماه سال  1360

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده