24 مهرماه 1361 در حسينیه جماران چه گذشت؟
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران؛ شهید ابوذر منصورنژاد، یادگار «سلمان» و «فاطمه» یکم اردیبهشت ماه سال 1338 در شهر طالقان از توابع شهرستان ساوجبلاغ چشم به جهان گشود. وی تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر چهاردهم اسفند ماه سال 1362 در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. تا کنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.
روایتی خواندنی از همسر شهید «ابوذر منصورنژاد» را در ادامه میخوانیم:
روح شفابخش
تحولی عظيم و ابداعی بزرگ در خلقت رخ میدهد و صاحب جهان به آفرينش خود احسنت میگويد. آدم و حوا در قالب يک روح دست پيوند میدهند تا تکامل يابند و اينک در پی تبعيت از اين قانون الهی برآنيم تا شالودههای يک پيوند معنوی را ريخته و با تشکيل خانواده به عنوان يک امت کوچک زمينه ايجاد امت اسلامی گرديم. بعد از فراز و نشيبهای زياد که وقت گرفتن جهت عقد از محضر امام خمينی بسيار مشکل بود بالاخره لطف الهی شامل حالمان گشت و قرار عقد گذاشته شد و روز شنبه 24 مهرماه 1361 در حسينیه جماران در محضر حضرت امام خمينی.
صبح روز شنبه؛ پدرم، ابوذر و من؛ به سمت جماران حرکت کرديم. چه ازدحامی از عروس و دامادهای جوان که برمبنای اعتقاداتشان میخواستند اين نفخه الهی توسط امام دميده شود. بعد از عبور از تشريفات اوليه و مراحل گشت وارد حياط محقر ولی پر از صفای جماران شديم. خانمها در يک صف ايستاده بودند و آقايان در صف ديگر منتظر ايستادند. امام را هميشه از پشت شيشه تلويزيون و دوبار در حسينه در اجتماع مردم از دور ديده بودم. بالاخره امام آمدند.
امام نماينده عروس و آيت الله نماينده داماد بودند. لحظات بسيار شيرينی بود. صف جلو و جلوتر ميرفت و امام بهسرعت خطبههای عقد را میخواندند؛ بالاخره نوبت ما شد؛ در آن دقايق فقط قطرههای اشک بود که جانمان را صفا ميداد؛ امام يک دست خود را که شمدی بر آن انداخته بودند دراز کردند و ما بوسيديم و خطبه عقد خوانده شد و پيوندی؛ دقايقی چند پس از ساعت 9 صبح 24 مهرماه 61 در جماران خانه اميد حجت خدا و نخبخ خلقت و به دست و زبان منجی نماينده منجی و مظهر مهدی(عج) به صورت و سيرت آغاز شد و آنگاه که لب به سخن گشوده برکلمات منت گذاشتند و آنها را معنیدار کردند که: فرزندانم با هم بسازيد و امواج از اين فرمان مغرور هر کدام در جای خود با حرکتی حساب شده، مطيع، فرمانبردار و تسليم به اذن خدا گوشهايمان را نوازش داد و همواره به پايان جهان معنی و زندگی دوبارهمان با ابعاد وسيع معنی و معنیها حد فاصل اين آغاز و پايان را از گل پونههای عشق و صفا و صميمت پر ميکنيم و دست در دست يکديگر در پی نزديک شدن به آن آتش (امام) که از دور دستها بر فراز تالتی تلو آخرين بلندی، گرما و روشنی میبخشد روان میگرديم.
لحظات چقدر زود سپری میشدند و ما مبهوت از حسينه خارج شديم. بعدها که اين خاطرات را مرور کرديم ابوذر تعريف کرد که من به واسطه مشکلات کاری سردردهای شديد داشتم زمانی که برای عقد به محضر امام رفتيم و نوبت ما شد جهت خواندن خطبه بعد از اينکه دست امام را بوسيدم، آن را به نيت شفا بر سرم کشيدم و قسم ياد کردند که از آن زمان تا کنون اصلاً دچار آن سردردها نشدهام و اين کمترين اثر اين ملاقات بود که اثرات معنوی و روحی اين ديدار به عمق هستی خلق شدند و در سير تکامل روحی ايشان را تا مرحله شهادت پيش راندند.