همانند مادر وهب باش!
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمد آژند بیست و هفتم تیر 1359 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین نام داشت. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ادامه داد. بیست و هشتم تیر1381 ازدواج کرد. دو فرزند به نام های محمدمهدی و محمدطاها به یادگار مانده است. و در بیست و یکم دی 1394 در سوریه در منطقه خان طوفان به شهادت رسید. مزارش در شهرستان شهریار در بهشت رضوان آرمیده است.
مادر وهب
یگانش برای اعزام رضایت نمی داد. مجبور شد محل کار خود را عوض کند و در محل کار جدید هم به سختی موافقت مسئولینش را برای اعزام به سوریه گرفت. یکی از مسئولینش به شوخی گفته بود که می خواهم با این شهید یک عکس یادگاری بگیرم. از چهرهی او کاملا مشخص است که آمادهی شهادت است و اصلاً نمی شود او را نگه داشت. تلاش های او برای گرفتن رضایت من و محل کارش نتیجه داد و محمد رفتنی شد.
یک روز که همه کارهایش را انجام داده بود و رضایت کتبی همسر و پدرش را گرفته بود، تماس گرفت و گفت: «مادر! من فقط امضای شما رو کم دارم، کجایی بیام خدمتت؟» هر چند او می توانست امضای مرا جعل کند، اما اعتقاد داشت که باید رضایت قلبی و کتبی توام باشد و من باید با تمام وجود به او رضایت بدهم. گفتم: «محل کارم هستم.» سریع آمد. رضایت نامه اش را امضاء کردم، دست و پیشانی مرا بوسید و خیلی خوشحال و شاد شد. گفتم: «برو خدا به همراهت؛ فقط خواهش می کنم اونجا که رفتی ما رو سرفراز کن و دلیرانه بجنگ. مبادا خدای نکرده ترس به دلت راه بدی!» محمد گفت: «چشم مادر جان، قول میدم مردونه از حرم بی بی جان دفاع کنم و مایهی سربلندی و افتخارتون باشم.» بعد ادامه داد: «مادر! منم از شما خواهش می کنم که در این امتحان همچون مادر وهب باشی!» با این گفتهی محمد یک لحظه یاد صحرای کربلا افتادم که سربازان شمر سر بریدهی وهب را برای تحقیر و تضعیف روحیهی سپاه امام حسین (ع) به مادرش تحویل دادند و او سر بریدهی پسرش را دوباره به سمت لشگریان شمر پرتاب کرد و گفت: «من چیزی را که در راه خدا داده ام، پس نمیگیرم.»
به محمد قول دادم که من هم مایهی سرافرازی و افتخار او باشم و همچون مادر وهب عمل کنم. پدرش هم به او توصیه کرد: «محمد! فقط به فکر دفاع از حرم و شهادت نباش، بلکه نینت دفاع از حریم اسلام باشه، که دفاع از حرم نیز در اون نهفته است.»
منبع: کتاب مسافر غربت(زندگینامه شهید محمد آژند)