کتاب «علمدار» اثر نویسنده مشهور حسین غفاری است که براساس زندگی شهید سردار «بابا ساعی»، به رشته تالیف در آمد و توسط نشر تکوین برای اولین بار در سال 1384 به چاپ رسید.
کتاب «حاج قاسم» که به زندگی نامه و سیره حیات طیبه سردار شهید حاج قاسم اصغری که به قلم «حمید کاظمی صیاد»پرداخته است. که انتشارات «نشر پیکان» آن را در نوبت اول در 1000 نسخه در قطع رقعی در 1395 به چاپ رسانده است.
کتاب خدمت گزاران آسمانی چهاردهم اسفند ماه در مراسم دومین گنگره شهدای کارمند استان هرمزگان در شهربندرعباس رونمایی گردید .این کتاب شامل فرازی از زندگینامه 76 شهید سرافراز کارمند استان هرمزگان است که توسط علی کمالی زاده به سفارش سازمان بسیج کارمندی استان هرمزگان گردآوری گردیده است . کتاب فوق دارای دویست صفحه و توسط نشرپیمان دانش اصفهان در سال 1396 برای اولین بار در 1000نسخه چاپ و منتشر شده است .
کتاب «حمیدرضا» که به دلنوشته هایی در وصف برادرش با نام «عاشقانه های خواهر شهید حمیدرضا زمان زاده»پرداخته است. که انتشارات «تقدیر» آن را در نوبت اول در 3000 نسخه در قطع رقعی در زمستان 1396 به چاپ رسانده است.
کتاب «سه فصل مقاومت» که زندگی نامه و خاطرات «آزاده در اردوگاه عراق» آزاده «احمد اسدی غفور »پرداخته است. که انتشارات «نشر شاهد» آن را در نوبت اول در 3000 نسخه در قطع رقعی به چاپ رسانده است.
پیروزی انقلاب اسلامی در برهوت بی دینی قرن بیستم، پیامدهای متفاوتی را در دنیا به دنبال داشت. از یک طرف زمینه ساز ظهور یک تفکر و بلوک قدرت رقیب برای جهان استکباری شد و از طرف دیگر الهام بخش خیزشها و نهضت های رهایی بخش در جهان اسلام گردید.
او شروع کرد به حرف زدن و به قول خودش استدلال کردن. یکی از هم قطارانش به او اشاره می کند که با ما صحبت نکند، اما او گوش نمی دهد. دلش نمی آمد ما را به حقیقت دعوت نکند، حقیقتی که درپناه آن می توانستی خون ۲۲ انسان بی گناه را بریزی و آن را ثواب بدانی».
کتاب مجموعه خاطرات "عروس های جنگ(جلد دوم -هرمزگان) حاوی پنج خاطره از دوران خواستگاری تا جشن ازدواج پنج همسر شهید استان هرمزگان به قلم سمیه باستین از نویسندگان حوزه دفاع مقدس استان هرمزگان می باشد
آنسالها شبنشینی رفتن رسم بود؛ مخصوصاً زمستانها. تا دیروقت هم طول میکشید. علی پنج شش ساله بود. او روي کول من بود و رضا روي کول بابا. زمین پوشیده از برف و یخزده بود. باد سردی میوزید. برای همین یک کت انداخته بودم روی سرش. چند قدم که از خانهي عمه دور شدیم، گفت:«آبجی خسته شدی!».
- عیب نداره! راحت باش سرت رو بگذار روي دوشم!
- ایکاش خونهي ما همین بغل بود. دلم برات میسوزه. داری هِن هِن میکنی
کتاب «رهگذران جاوید» به قلم «توران خیری» و با بازآفرینی «مژگان مظفری» که با موضوع «زندگینامهی پنج فرزند اسماعیلی سه فرزند شهید حسین، ناصر و منصور دو فرزند جانباز علی و صفر»پرداخته است...
در این کتاب آمده است: گلوله ی توپ کنار نمازخانه به زمین خورد و منفجر شد. صف های نماز جماعت به هم ریخت. سقف قسمتی از نمازخانه فرو ریخت. وقتی گردوخاک تمام شد، چشمم به اکبر افتاد. همچنان با آرامش نماز می خواند. مثل کوه ایستاده بود.