داریوش ذوالفقاری

داریوش ذوالفقاری
تقدیم به همسران شهدا

این روزها حسادت می­کنم / به زن جانباز همسایه

دوستت دارم / آن قدر که در خواب­ هایم / همیشه تو تیر می­ خوری / ولی من شهید می­ شوم

وطن یعنی هرآنجایی که دل آرام می­گیرد /که در آیین ما رنگ و زبان و مرز بی­معناست

در اوج آتش بلوا هنوز آرامش دل­هاست / کمی خلوت شده اما حرم این­گونه هم زیباست / نمی­ترسد کسی از شر دشمن در میان شهر / دلش قرص­ست وقتی پرچم عباس آن بالاست

دروازه بان

بابای من دروازه ­بان است / دروازه ­بانی فرز و عالی / سد می­کند دروازه‌ها را / با یک عصای خشک و خالی

او سال‌هاست یار همین تخت کوچک است / از خود بپرس ثانیه‌ای در توان ماست؟

از بس که مؤمنانه به دنیا نگاه کرد / «حی علی الفلاح» رسای اذان ماست/ دیروز قد بلند‌تر و آنِ جبهه بود/ مردی که مختصر شده امروز آنِ ماست
برای ایران سربلند

تو از گذشته ­ی سرخ بعید لبریزی / و از هزار شقایق، شهید لبریزی

تو از شمال کجایی، که من جنوبم دا تو از کدام طلوعی، که من غروبم دا من از قبیله‌ي دردم، ولی خیالی نیست تو، سربلند بمانی همیشه خوبم دا

وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

عشق یعنی به لبِ قافیه هم جان برسد / عاشق آن نیست به معشوقه اش آسان برسد / «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی» / وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

تفنگ ­ها هیچ حرفی برای گفتن ندارند / به این شهرکه می­رسی باید لبخند بزنی

ریشه­ های درخت سیب را هم که بسوزانند / باز باغبان­ ها بیدارند / این­جا هم سیب فراوان است / هم درخت­ هایی که بهار را

تقدیم به مادران صبور

مادر چقدر پیر شده کاش یک نفر / راضی شود که راز تو را بازگو کند

مشت‌های کوچک کودکان غزه

حالا در مشت‌های کوچک کودکان غزه / در فریادهای خونین راشل کوری / مقابل بولدوزر­های کر و کور /در گلدسته‌های مسجد روستایی در سوریه / که صدای مؤذنش را به گلوله بستند،

من شرح دردهای دلش را شنیده ­ام / دردی که از نگاه شنیدم نه از زبان

احمد حسین پور علوی سروده زیر را به برادرش «حسن علوی جانباز قطع نخاع از گردن که پس از ده ماه مجروحیت سخت به شهادت رسید» تقدیم کرده است.

آرایه‌ي جمیل!

به لب رسید و نبوسید سرخی لب را / که آب، تاب ندارد بفهمد این تب را / فرات بر لب دریا رسیده بود اما / نشد که درک کند مستی لبالب را

وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

عشق یعنی به لبِ قافیه هم جان برسد / عاشق آن نیست به معشوقه اش آسان برسد / «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی» / وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

پرواز کبوتر

به اندازه‌ي دورها پرکشید / خودش را به شکل کبوتر کشید / به سربندش از عشق رازی نوشت / نم نامی از حوض کوثر کشید

می نویسم: بهار در راه است

چادرش را که روی سر انداخت / باغ سجاده ­اش پر از گُل شد / باز باران گرفت و دستانش / رو به احساس آسمان پل شد

مدافع ­ترین یار سنگر تویی

ببین حال این سنگر زخمیو / پر از خونه این جا پر از ترکشه / یه امشب بمون توی سنگر، نرو / اگه زخم همسنگرات وا بشه...
طراحی و تولید: ایران سامانه