آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۸۵۴۵
۱۶:۵۳

۱۴۰۴/۰۶/۰۳
شهید مدافع حرم «سیدحسین حسینی» اولین جانشین فرماندهی «لشکر فاطمیون»؛

پدر «فاطمیون»، پیش قراول شهیدان مدافع حرم

گفته بود: «ایران و افغانستان ندارد! مسلمان با مسلمان، مرز ندارد! همه باید برویم» ... از جبهه جنگ با جانیان متجاوز بعثی، تا عرصه رزم برای آزادی زادگاهش افغانستان و تا جبهه جهانی مصاف با رژیم سفاک صهیونی و حرامیان تکفیری و داعشی متجاوز به حریم مقدس آل الله (ع)، زندگی او تجسم این حقیقت بود که: «راه قدس از کربلا می‌گذرد» ... او ظاهرا ایرانی نبود و از سرزمین همسایه شرقی ما افغانستان آمده بود، اما جانش همیشه جلوتر از برادران ایرانی‌اش، در تیررس و خط مقدم دفاع از ایران و اسلام و همه مظلومان عالم بود. از ماه‌های اول جنگ تحمیلی، در سنگر دفاع از این سرزمین فاطمه (س) بود و سال‌ها بعد هم بمحض جسارت و شرارت اشقیای زمان، پدر «لشکر فاطمیون» شد و از اولین شهدای مدافع حرم و پیشتاز و پرچمدار سنگربانی از حریم قدسی اهل بیت (ع) و خونش، خطی از نور که «زینبیه» را به «گودی قتلگاه» پیوند زد و راهی از کهکشان کربلا به کبریای شهادت ترسیم کرد.


پدر «فاطمیون»، پیشتاز «محور مقاومت»، پیشرو شهیدان مدافع حرم

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سی مرداد 1392 روز جاودانگی نام سرداری نام آور در عرصه های حماسه و مقاومت است که از جبهه جنگ با متجاوزان بعثی، تا جبهه جهاد با کفار صهیونی و ملحدان سلفی و تکفیری، مدافع پاکباخته و مخلص حرم ایران و حریم آل الله بود. سرداری از دیار دلیرمردان افغانستان که از هر ایرانی، در غیرت و ایران دوستی، ایرانی‌تر بود و در بنیانگذاری «لشکر فاطمیون» مدافع حرم در محور مقاومت، در کنار شهید «ابوحامد»، نقش اصلی و محوری داشت و همه جا به «پدر فاطمیون» مشهور شده بود. او از اولین گروههایی بود که به این جبهه پیوستند و خونشان راهگشای رزمندگان مقاومت و فرش راه مدافعان حرم شد و نامشان الهام بخش و آرمان ساز همه مجاهدان این عرصه نورانی گشت. حضور او در فاطمیون چنان تعیین کننده و تاثیرگذار بود که پس از شهادت او «ابوحامد» فرمانده شهید فاطمیون گفت: کمرم شکست... آری، امروز، روز شهادت «سید حسین حسینی» از اولین شهیدان مدافع حرم اهل بیت (ع) است که برای او مرز و ملیتی در دفاع از دین و شرف، مطرح نبود و ایران برای این مجاهد افغان، «حرم» بود و اسلام و مکتب شهادت برای او حریمی که برای حفاظتش حتی پیشروتر و جلودارتر از برادران ایرانی خود، سینه سپر تیغها و تیرهای بلا سازد و در دفاع از حرم «پیام آور عاشورا» و «خاتون کربلا»، زینبیه تبدیل به مقتل ظهر عاشورای او شود و بدست دژخیمان سفاک داعشی به عاشوراییان تاریخ ملحق گردد. 

 

ایران و افغانستان ندارد! مسلمان با مسلمان، مرز ندارد! همه باید برویم...

 

متولد سال 1345 در افغانستان بود. در کودکی پدر خود را از دست داد و همراه عمویش به ایران مهاجرت کرد و درآنجا ماندگار شد. ابتدا به تهران آمد و درس طلبگی را شروع کرد اما پس از مدتی به مشهد رفت و دیگر نتوانست درس خود را ادامه دهد. در ایامی که در تهران درس می‌خواند، به کار در مرغداری مشغول بود اما به مشهد که آمد، به کار خیاطی مشغول شد. در همین بحبوحه بود که دشمن بعثی وارد ایران شد و برخی از مناطق مرزی ایران را اشغال کرده بود. آن روزها سیدحسین گفته بود: «ایران و افغانستان ندارد؛ همه باید برویم! مسلمان با مسلمان مرز ندارد؛ همه برادریم.» او پرورش یافته مکتب امام خمینی(ره) بود. یکسالی با همسرش عقد کرده بود که به جبهه رفت و در کنار برادران ایرانی خود علیه بعثی‌ها جنگید. از جبهه بازگشت و زندگی مشترکش را آغاز کرد. در مشهد، مستاجر بود و دوباره کار خیاطی را ادامه داد.

 

در سنگر جهاد برای آزادی افغانستان

 

جنگ که تمام شد، سال 1368 خداوند به او یک پسر هدیه داد بنام «سیداحمد» و بعد از آن در سال 1370 دختری به نام مبارک «زینب» و نیز چند سال بعدتر دختری بنام مبارک «زهرا». هنوز فرزند آخرش متولد نشده بود که به افغانستان برای جهاد «فی سبیل الله» عزیمت کرد و در بخش بهداری مشغول به خدمت شد. زندگی او صحنه غیرت و شرف و حماسه بود و جغرافیای جهاد؛ از ایران تا افغانستان... و سالها بعد سوریه. خدا برای او تقدیری شگفت رقم زده بود. هستی ناآرام او برای ماندن و مرداب شدن، برای رکود و سکون، ساخته نشده بود. او مثل رود، جاری بود و باید در این تلاطم و جریان، راه خود را به دریا می‌کشید.

 

اولین جانشین و فرمانده حفاظت «لشکر فاطمیون»

 

با آغاز بحران سوریه و بحث تشکیل گروهی از سوی دوستان افغانستانی‌ قدیمش که با او در جهاد افغانستان همسنگر بودند، نام او هم به میان آمد. در واقع دوستانش به سراغش آمدند و او بی‌درنگ دعوتشان را لبیک گفت. اولین جانشین فرمانده لشکر فاطمیون بود که گفته می‌شود در انتخاب نام فاطمیون نقش اصلی را داشت. او میان رزمندگان افغانستانی با عنوان «پدر فاطمیون» شناخته می‌شود. فاطمیون از همان آغاز درگیریها و تهاجمات گروههای تروریستی و تکفیری، در سال 1390 شمسی با تلاش‌های شهید توسلی (ابوحامد) با گردآوری 22 نفر برای دفاع از حرم تشکیل و پس از مدتی تبدیل به تیپ شد و امروز با دارا بودن چند هزار نیرو با نام «لشکر فاطمیون» با نام عربی (لواء فاطمیون) شناخته می‌شوند. لشکر فاطمیون دارای چند هزار نیروی متعهد و متخصص می‌باشد که به تصریح بسیاری از حاضران در جنگ سوریه، این لشکر عامل موفقیت جبهه مقاومت و حفظ حرم حضرت زینب (س) است، تا جائیکه در جریان تصرف بلندی‌های اطراف لاذقیه شخص سید حسن نصرالله به رزمندگان فاطمیون تبریک گفت، مناطقی که مدت‌ها در دست تروریست‌ها بود و کاری از جانب ارتش و نیروهای حزب‌الله بر نمی‌آمد.

 

پدر «فاطمیون»، پیشتاز «محور مقاومت»، پیشرو شهیدان مدافع حرم

برای «فاطمیون» در دفاع از حریم اهل بیت (ع)، شکست معنا ندارد

 

سیدحسین معتقد بود در دفاع از حرمین شریفین حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) برای فاطمیون، شکست معنا ندارد و ما در این جبهه و مصاف عقیدتی و معنوی و معرفتی که جبهه تمامیت حق در برابر تمامیت باطل و بدعت است، چه بکشیم چه کشته شویم. بعد از تشکیل فاطمیون او به عنوان جانشین سردار شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) منصوب شد. سردار سیدحسین حسینی شش ماه به عنوان جانشین فرمانده فاطمیون دوشادوش ابوحامد فرمانده فاطمیون به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخت.

 

خمپاره‌هایی که فاصله «زینبیه» تا «گودی قتلگاه کربلا» بود...

 

سیدحسین حسینی در عملیات‌های خیبر (1 تا9) در منطقه سوریه و غوطه شرقی شرکت داشت. سرانجام اواخر مرداد 1392 اطراف حرم حضرت زینب(س) بسیار ناامن می‌شود. عملیات انجام می‌شود و تکفیری‌هایی که قصد تعرض به حرم را داشتند، متواری می‌شوند و عملیات هم با نتیجه موفقیت آمیز به پایان می‌رسد. اما روز بعد، صبح جمعه که شهیدحسینی همراه با شهید کلانی برای سرکشی به مناطق آزاد شده می‌روند، یعنی 30 مرداد 1392 آخرین برگ از زندگی شهید سیدحسین حسینی ورق می‌خورد. خمپاره هایی میان او و شهید کلانی فرود می‌آیند و سرانجام هر دو به آرزوی خود یعنی شهادت می‌رسند. چند خمپاره، فاصله حرم «زینبیه» بود با گودال قتلگاه کربلا در ظهر عاشورا...

 

یک لحظه چشم باز کرد بطرف حرم، سلام داد و....

 

به گفته فرزند شهید: «ما وقتی از شهادت پدرم مطلع شدیم که پیکرش به ایران آمده بود. گویا خمپاره‌ای به پدرم می‌خورد و باعث بیهوش شدن ایشان می‌شود. همرزمانش می‌گویند او را به بیمارستان مقابل حرم حضرت زینب (س) منتقل کردیم، روبروی بیمارستان لحظه‌ای چشم‌هایشان را باز کرده و سلامی می‌دهند و مجدد بیهوش می‌شوند و به شهادت می‌رسند.»

 

هر صبح با صدای قرآن خواندن پدر بیدار می‌شدیم

 

و باز به نقل از فرزند شهید: «حال و هوای این آخرین بار رفتنش، اصلاً با همیشه فرق داشت. انگار به آنچه که می‌خواست رسیده بود. این حال پدر برای مادرم نیز عجیب بود، بعد از رفتنش می‌گفت «پدرتان اینهمه سال رفت جنگ، هیچ وقت نگفت دعا کن شهید شوم اما این بار همواره می‌گفت که دعا کن من شهید شوم.» پدرم همیشه برای نماز صبح زود بیدار می‌شد و قرآن می‌خواند. ما با صدای قرآن پدر بیدار می‌شدیم. خاطرم نیست ما را برای نماز بیدار کرده باشند. با صوت پدر بیدار می‌شدیم و می‌دیدیم که می‌خواهد نماز بخوانند سریع خود را به پدر می‌رساندیم و نماز را به جماعت با پدر می‌خواندیم. هنوز صدای قرآن پدر در گوش من است. هر بار قرآن می شنوم، به یاد پدر و صدای قرآن صبگاهی اش می افتم. انگار این صدا همیشه همراه من است.»

 

روزی که «ابوحامد» گفت «کمرم شکست»...

 

شهید«سیدحسین حسینی» معروف به سید از دوستان و همرزمان قدیمی ابوحامد در سپاهیان محمد رسول الله بود که در جریان دفاع از حرم جزو اولین نیروها و گروه 22 نفره‌ای بود که به همراه ابوحامد به سوریه رفتند. او معاون شهید «ابوحامد» و مسئول حفاظت فاطمیون بود. «سید حسین حسینی» سومین شهید فاطمیون بود که بعد از شهادت او شهید فاتح به عنوان جانشین ابوحامد انتخاب شد. شهید حسینی در بین نیروها به پدر فاطمیون معروف بود. با شـهادت شهید حسینی ابوحامد بسیار متاثر و ناراحت شد. به یاد دارم ابوحامد دقیقا این جمله را گفت که: «کمرم شکست»


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه