کد خبر : ۵۹۸۴۴۷
۱۱:۵۸

۱۴۰۴/۰۵/۲۸
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالرضا حلافی»

آخرین وداع با برداری که شجاعانه رفت

برادر شهید تعریف می‌کند: نزدیک فرا رسیدن ماه محرم بود که برادرم به مرخصی آمد. می گفت؛ ما حمله داریم، دعا کنید که پیروز شویم. مادرم به او گفت؛ حالا که حمله داری به جبهه نرو. عبدالرضا گفت؛ مادر اگر قرار باشد که بیمرم حتی اگر در آغوش تو هم باشم باز هم می‌میرم، هیچ کسی جلوی مرگ را نمی‌تواند بگیرد و از این طریق مادرم را راضی کرد تا به عملیات برود.


به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «عبدالرضا حلافی» هفدهم فروردین ۱۳۴۶، در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود. پدرش خلیل. ماهی‌گیر بود و مادرش نجمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و سوم مرداد ۱۳۶۶، در میمک توسط نیرو‌های عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدتی در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۶۶ پس از تفحص در شهرستان بندرلنگه به خاک سپرده شد.

ی

روایت آخرین دیدار با برادرم؛ لحظه‌ای که می‌دانست باز نخواهد گشت

نزدیک فرا رسیدن ماه محرم بود که برادرم به مرخصی آمد. می گفت؛ ما حمله داریم، دعا کنید که پیروز شویم. مادرم به او گفت؛ حالا که حمله داری به جبهه نرو. عبدالرضا گفت؛ مادر اگر قرار باشد که بیمرم حتی اگر در آغوش تو هم باشم باز هم می‌میرم، هیچ کسی جلوی مرگ را نمی‌تواند بگیرد و از این طریق مادرم را راضی کرد تا به عملیات برود.

روزی که قرار بود برود از من خواست تا با موتور او را به فرودگاه برسانم. با هم به فرودگاه رفتیم اما پرواز تاخیر داشت دوباره به شهر برگشتیم و نوشابه خوردیم و دوباره به فرودگاه برگشتیم. موقع خداحافظی عبدالرضا حال و هوای دیگری داشت انگار می‌دانست که دیگر ما را نمی‌بیند.
خیلی سفارش پدر و مادرم را کرد و گفت؛ از آنها مراقبت کن. موقع رفتن هم مرا خیلی بوسید. آخرین نفری بود که سالن فرودگاه را ترک نمود و سوار هواپیما شد، حتی موقعی که می‌خواست سوار هواپیما شود برایم دست تکان داد.

این آخرین دیدار من و عبدالرضا بود.

(به نقل از برادر شهید، عبدالامام حلافی)

ی

ی


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه