شهادت، رسیدن به قله توحید است
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید محمودرضا استادآقانظری، یادگار «اصغر» و «اعظم» یازدهم اردیبهشت ۱۳۴۸ در تهران چشم به جهان گشود. تا اول متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. طلبه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و چهارم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به چشم و خارج شدن گلوله از پشت سر به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
بیشتر بخوانید: مناجات خواندنی یک شهید دانشآموز
فرازی از وصیتنامه شهید سانزده ساله را در ادامه مرور میکنیم:
ما به سرزمین شهادت میرویم، ما به دشتهای سبز ایمان میرویم، ما به باغهای پُر گل ایثار میرویم ما به انبوه کارزار میرویم… ما به کوههای بلند انسانیت میرویم، ما به کشتزارهای تقوا میرویم، ما به خانهِ خورشید میرویم، ما به سرخی شفق میرویم، ما به قله توحید میرویم، ما به برج ولایت میرویم، ما از چشمههای وحدت نوشیدهایم، بر مرکب نشستهایم و به جهاد میرویم، ما به سرود پیروزی تا آوای اذان میرویم، ما به پیکار شب میرویم، ما به رزم با تباهی میرویم…
بیایید تا با شما بر سجادهای به وسعت ایران نماز رفتن بخوانیم، بیایید تا با شما پیمان دوستی ببندیم، بیایید تا با شما در جشن پیروزی شرکت کنیم. در کوله بارمان چیزی جز صداقت نداریم و به شمایش سپاریم، در راهمان چیزی جز ایمان نبود، به پایتان میریزیم، در قلبمان چیزی جز امید نیست، هدیهتان میکنیم. جز ایمان به خدا چه سرمایهای میتوان داشت که شریکمان باشید. جز بهروزی است، چه سودش توانیم خواست. دل بر نیروی خدا بستیم… از نیرنگ اهرمن چه باک ؟ راه ما راه خداست، مکتب ما دین خداست، رهبر ما روح خداست و به سوی تمام آنانکه پیکارشان به راه خدا و ایثارشان برای خلق خداست دست بیعت دراز میکنیم. امید آنکه گیرد دست ما در دست.
آقا، دوست دارم گوشهای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطهای خیره کنم. تو هم مقابلم بنشینی و متوجهات شوم… هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم، بعد به هوش بیایم و… ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم میخورد. آنوقت با اشتیاق در آغوشت گیرم و بعد… تو با دستهای خودت اشکهای چشمم را پاک کنی.
انتهای پیام/