روایتی پدرانه از شهید مدافع حرم «عباس آبیاری»
دوشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۵۹
من حدود ۸ دفعه هم تا پای پرواز برای سوریه و حضور در کنار مدافعان حرم حاضر شدم اما من را برگرداندند. این مرتبه که رفتم با من از خانه تماس گرفتند و گفتند پیکر عباس را بازگردانده‌اند و مجبور شدم بازگردم. کاش هیچ وقت این تماس با من گرفته نمی‌شد. عباس را تا پیش از شهادتش، یوسف مدافعان حرم صدا می‌زدند... ادامه این روایت را در نوید شاهد می‌خوانید.

یوسف مدافعان حرم صدا می‌زدند

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: بسیجی شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» قهرمان رشته رزمی هاپکیدو بود. اما او به قهرمانی در این دنیا بسنده نکرد و حکم اصلی قهرمانی را از صاحب اسمش حضرت عباس(ع) و در دفاع از حریم عقیله بنی‌هاشم گرفت. دو سال بی‌وقفه پیگیر کارهای رفتنش بود و در نهایت وقتی اربعین سال 94 به کربلا می‌رود، کنار ضریح منور قمر بنی‌هاشم درد دل می‌کند و از علمدار کربلا می‌خواهد مقدمات دفاع از حرم خواهرش را نصیب او کند و همان‌جا نذر آب می‌کند. عباس 46 روز آب خالص نمی‌خورد تا روزی که برای دفاع و زیارت به حرم حضرت زینب(س) می‌رود.

بعد از دلاوری‌های بسیار سرانجام چند روز بعد از پانهادن در بیست و چهار سالگی، مدال شهادت را دریافت می‌کند. تروریست‌های داعشی که تاب دلاوری‌های این جوان را نداشتند، پیکر او را به اسارت گرفته و اربا اربا می‌کنند و در نهایت بعد از چندین ماه در مبادله‌ای بخش کوچکی از بدن را تحویل می‌دهند. شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» متولد هشت دی ماه سال هفتاد که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حریم و حرم اهل‌بیت(س) راهی سوریه شده بود، در بیست و یکم دی ماه سال 1394 به دست تروریست‌های تکفیری در خان طومان به قافله شهدا می‌پیوندد.
 

روایتی خواندنی از پدر گرانقدر شهید:

پدر شهید آبیاری دوست داشت همراه فرزندش در دفاع از حریم اهل بیت (ع) حضور داشته باشد و به همین خاطر هم در هنگام ثبت نام اولیه خود و فرزندش را به عنوان عمو و برادرزاده معرفی کرده بود اما پس از طی اتفاقات فراوان از او جا ماند.

او در این رابطه می گوید: مدارک‌مان را جداگانه فرستاده بودیم که بتوانیم هر دو برویم. با این که خیلی تلاش کردیم نسبت‌مان مشخص نشود، اما متوجه رابطه پدر و پسری ما شده بودند. روز دوازدهم با عباس تماس گرفتند و گفتند: «برو» و به من زنگ زدند و گفتند: «شما آخر هفته میروی.» او را بردند.

یک هفته گذشت و خبری از تماس‌شان با من نشد. بعد از چند روز زنگ زدند و به من گفتند: «مدارکت ناقص است.» حدود ۱۲ یا ۱۳ روز گذشته بود که خبردار شدیم عباس به شهادت رسیده است و بعد همرزمانش نحوه‌ی شهادتش را برای ما توضیح دادند.

من حدود ۸ دفعه هم تا پای پرواز برای سوریه و حضور در کنار مدافعان حرم حاضر شدم اما من را برگرداندند. این مرتبه که رفتم با من از خانه تماس گرفتند و گفتند پیکر عباس را بازگردانده‌اند و مجبور شدم بازگردم. کاش هیچ وقت این تماس با من گرفته نمی‌شد.

عباس را تا پیش از شهادتش، یوسف مدافعان حرم صدا می‌زدند اما بعد از شهادت ایشان کسانی که از نذر او برای مهیا شدن شرایط اعزامش به سوریه خبر داشتند، او را سردار تشنه لب خطاب می‌کردند؛ ایشان پیش از اعزام به سوریه به نام حضرت عباس (ع) قسم می‌خورد که تا اعزام نشوند لب به آب نمی‌زند و این نذر را تا رسیدن به دمشق و زیارت حرم حضرت زینب (س) با نوشیدن شبانه یک لیوان چای با تمام وجود ادا کرد.»

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده