رستگاری مبارزه با نفس است
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید مصطفی فراهانی، یادگار «غلامعباس» و «زينب» يكم فروردين ماه سال 1347 در شهرستان تهران به دنيا آمد. او دانشآموز اول متوسطه در رشته تجربی بود و سپس به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. این شهید گرانقدر هفدهم تيرماه سال 1365 با سمت نيروی اطلاعات - عمليات در مهران توسط نيروهای عراقی بر اثر اصابت تركش به سر و سينه به شهادت رسید. پيكر او را در بهشتزهرای زادگاهش به خاک سپردند. برادرش مجتبی نيز به شهادت رسيده است.
متن وصیتنامه شهید «مصطفی فراهانی» را در ادامه میخوانیم:
«إِنَّ اللَّهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلونَ وَيُقتَلونَ»
«بدرستیکه خداجان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده اینها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته میشوند.»
با سلام و درود به پیشگاه منجی عالم بشریت آقا امام زمان و باسلام به نایب بر حقش امام عزیزخمینی بت شکن و باسلام به روح طیبه شهدای گلگون کفن ازانقلاب حسینی تا انقلاب خمینی و با آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل.
بارالها؛ تو را شکر میگویم که به من جان دادی که در راهت کشته شوم و بارالها آرزو داشتم که صدها جان داشتم که در این راه فدامی کردم و بارالها تو را شکر میگویم که به ما رهبری عطا کردی که ما را ازظلمت نجات دهد که ما مثل بندگانی بودیم که درون چاه گیر کردهاند و هدایتگری این امام همچون طنابی بود که ما را یکی یکی ازاین چاه بیرون کشید و ما باید خدا را شکر کنیم که چنین نعمتی به ما عطا کرد تا بتوانیم از این چاه بیرون آئیم.
در این جا چند چیز به عنوان نصیحت نه وصیت برای شما عرض میکنم اول اینکه قدر امام امت را بدانید و همواره پشت سرامام حرکت کنید، دوم اینکه دل این بسیجیهای مظلوم را نشکنید که دل امام حسین(ع) شکسته میشود، سوم اینکه پدر و مادرم وقتی که من شهید شدم گریه برای من نکنید بلکه برای مظلومیت آقا ابا عبداله الحسین(ع) گریه کنید.
ایشان برای اینکه واقعاً به درجه خلیفه الهی برسد باید در راه خدا جهاد کند (جهاد اصغر) و نیز جهاد اکبر با نفس است و ما باید دومین مبارزه با نفس را علی الخصوص پیشه خود کنیم تا رستگار شویم. پدر و مادر عزیزم که بعداز حق تعالی مهربانتر به من شما بودید ولی این بنده گناهکار قدر زحمت شما را ندانستم و شما را ناراحت کردم، آزارتان دادم، شما را به خدا قسم مرا حلال کنید. من روز قیامت که نمیتوانم در محضر خدا سربلند کنم و اگر شما هم از دست من ناراحت باشید که دیگر هیچ.
مادرم در برابر مردم بایست و بگو کاش تیر به گلوی فرزندم میخورد تا مردم بدانند پسرت خونش رنگینتر از خون شهیدان دیگر نیست و از علیاصغر عزیزتر نیست.
خواهران عزیزم تا آنجا که میتوانیم حجاب اسلامی را حفظ کنید و با حجاب خودتان راه برادرانت را ادامه دهید و امیدوارم که حلال کنید از من خوبی که ندیدید ولی شما را به خدا بدیهای مرا فراموش کنید. گناه مرا پای مکتبم نگذارید پس حلالم کنید. از تمام برادران بسیج میخواهم که پایگاه را خالی نگذارند و از آنها میخواهم که مرا حلال کنند.
ای بسیجیها؛ ای جندالله در سبیل الله برای پیروزی خلق الله و در انتظار بقیه الله و با آوای کلام الله با هدف لقاالله و با فرمان روح الله بپاخیزید و در هم کوبید کاخ ظلم ظالمان ستمگر را در برگیرید. سلاح آتشین ایمان به الله اکبر را در برکوبید راه ننگین مخالفان الله را.
در آخر از تمام فامیلها و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند و در ضمن میخواهم که در تشییع جنازه من و در مراسم من خرج اضافی نکنید چون هم شهید و هم خدا راضی نیست. ما فعلاً در مقر هستیم و آماده حرکت به منطقه عملیاتی هستیم و بچهها دارند آماده حرکت میشوند.
آنکس توراشناخت جان را چه کند *** فرزندوعیال وخانمان را چه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی *** دیوانه تو هردوجهان را چه کند
برادر حقیر مصطفی فراهانی/ هفتم تیرماه 65
انتهای پیام/