مادرانه یک دانشجوی شهید: علی، تمام درآمدش را به ایتام میداد
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید مدافع حرم علی امرایی سال 1364 در شهرری به دنیا آمد. فرزند چهارم غلامرضا بود. در رشته کامپیوتر دیپلم گرفت و در همین رشته در دانشگاه ادامه تحصیل داد. فرماندهی پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا را بر عهده داشت؛ در همین سالها مسئولیت کاروان اردوهای راهیان نور و کاروانهای زیارتی قم و جمکران را بر عهده داشت. از نیروهای مستشاری سپاه در سوریه بود. در سوریه نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود، در تاریخ اول تیرماه سال 1394 بر اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا همانند مقتدایش حضرت علی اکبر(ع) و با زبان روزه در سن 30 سالگی به شهادت رسید. مادر شهید مدافع حرم علی امرایی، در روایت زندگی فرزندش توصیفات و خاطرات فراوانی دارد. در ادامه مصاحبه خواندنی با این مادر شهید را میخوانید:
حدود 40 سال پیش از بروجرد به تهران آمدیم. چند سالی نازیآباد بودیم و سپس در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری ساکن شدیم. نام زیبای علی را قبل از تولدش انتخاب کردیم. علی 12 دی ماه سال 1364 به دنیا آمد و از همان کودکی پر شور نشاط و بیقرار بود.کارهایش بسیار جذاب و صحبت کردنش بانمک و دلنشین بود. خود را در دلها جای داده بود و همه دوستش داشتند.
بیشتر بخوانید: عشق به شهدا
اول مکبر و بعد قاری و مداح شد
از همان اول با اصول و مبانی دینی و مذهبی خو گرفت و سینهاش مالامال از عشق و ارادت اهل بیت(ع) بود. محرم که شروع میشد با چادرهای مشکی من گوشه پیادهرو را سیاه پوش میکرد و هیئت راه میانداخت. بچههای هم سن و سال خودش را جمع میکرد و برایشان مداحی میکرد و از من میخواست برایشان شربت درست کنم. گاهی هم غذا درست میکردم تا از هیئت نوپای خود پذیرایی کند.
پا به پای پدرش با اشتیاق به مسجد و هیئت میرفت. پدرش از اعضای هیئت امنای مسجد بود و علی ابتدا مکبر بود و بعدها قاری قرآن و دعا در مسجد شده بود. حضور در نماز جمعه، راهپیمایی ها، جشنها و اعیاد مذهبی، دهه محرم و عزاداری ائمه(ع) برنامه همیشهاش بود. گاهی فرصت پیش میآمد و در برخی مراسمها برای بزرگترها هم مداحی میکرد.
ماجرای عدس پلوی نذری ماه رمضان
در همان دوران نوجوانی علی، یکبار ماه مبارک رمضان وقتی از نماز جمعه برگشتم، دیدم علی نیمی از برنجهای موجود در خانه را در آب خیس کرده بود تا به مردم عدس پلو بدهد. اما نمیدانست حالا چه کار باید کند و چطور غذا را بپزد. از او پرسیدم:«علی چه کار میکنی؟» گفت:«میخواهم افطاری بدهم.» به شوخی گفتم: «خب بده!» جواب داد:«نمیتوانم. بلد نیستم غذا درست کنم.»
از او دلخور شدم چرا بدون اینکه بگوید این کار را انجام داده اما آمد کنارم نشست و گفت: «مامان ببخش. کمکم کن و نگذار پیش دوستانم شرمنده بشوم.» با آن چهره مظلومی که به خود گرفته بود و حرفی که زد، قبول کردم و همگی کمک کردیم تا برنجهایی که خیس کرده بود را عدس پلو کند. موقع افطار هم همه را بین مردم پخش کرد بعدها یاد این خاطره که میافتادیم با هم میخندیدیم.
البته این تصور ما بود که علی را کمک کردهایم اما حقیقت آن بود که این کمک دو طرفه بود. ما در تدارک علی را کمک میکردیم و او با خط و مشی باعث رشد و تعالی معنوی ما بود. علی راه را نشان میداد و ما در اثر هدایتهای علی بود که در خدمتگزاری به اهل بیت(ع) قدم برمیداشتیم. این رفتار در علی ادامه داشت و علاوه بر ماه رمضانها در فاطمیه و محرم هر سال نیز نذری دادن روال عادی زندگی علی بود.
بعد از شهادتش فهمیدیم همه درآمدش برای ایتام بود
علی از همان کودکی به لطف و عنایت خداوند در مسیر هدایت قرار گرفته بود و خداوند او را برای خود برگزیده بود. از 12 سالگی بوفه مدرسه را اجاره کرده بود و برای خودش کسب و کار راه انداخته بود، اما نمیدانستم با پول و درآمدش چه کار میکرد. هر بار از او میپرسیدم: «با درآمدهایت چه کار میکنی؟» از جواب دادن طفره میرفت. هر چه بزرگتر میشد فعالیتش هم بیشتر میشد و همچنان از محل خرج درآمدهایش بیخبر بودم.
از کار کردن ابایی نداشت و با برادر دامادمان به مدارس میرفت و در و دیوار مدارس را رنگ میکردند و نقاشی میکشید و از این راه درآمد خوبی هم داشت اما حتی یک هزاری از درآمد این سالهای علی را ندیدیم. لباس تنش راهم خودم برایش میخریدم. بعد از شهادتش از طریق کمیته امداد فهمیدیم که او دو خانواده و سه یتیم را تحت پوشش مالی خود داشت و تمام درآمدهایش را خرج آنها میکرد.
مزار شهدا میعادگاه علی بود
شبهای جمعه بهشت زهرا و مزار شهدا میعادگاه علی بود و هرگز زیارت شهدا را ترک نمیکرد. آنقدر آنجا میرفت که تمامی مسئولین آنجا او را می شناختند و جالب است بیشترین عکسهایی که از بهشت زهرا دارد، در اطراف مزار فعلی اوست. آنقدر مثل پروانه به گرد شمع وجود شهدا گشت تا عاقبت همنشین گلهای باغ بهشت زهرا شد.
رویای دفن شهید گمنام در مسجد محل را در سر داشت
گاهی هماهنگ میکرد و شهدای تازه تفحص شده را به مراسم عزاداری پایگاه و مسجد میآورد و با حضور آنها مراسم شبی با شهدا میگرفت و باعث افزایش روحیه شهادتطلبی و ظلمستیزی و مقابله با استکبار در بین مردم و علیالخصوص جوانان میشد. حتی رویای دفن شهید گمنام در مسجد محل را نیز در سر داشت اما موفق نشد.
منبع: تسنیم