«عیدسعید غدیرخم» با شهدای سادات؛/ قسمت اول
دوشنبه, ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۱۱
نوید شاهد - برادر شهید سادات «سیدمهدی سیدفاطمی» می‌گوید: «او اعلامیه‌ها را می‌گرفت و برای ما می‌آورد و در این جور مسائل خیلی پرشور و با هیجان برخورد می‌کرد به همراه چند تن از دوستانش که ارتباط نزدیکی با آنها داشت یک دستگاه کوچک تکثیر ساختند و اعلامیه‌های امام را با آن دستگاه چاپ می‌کردند.»

پخش اعلامیه امام خمینی(ره) توسط یک نوجوان

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: شهید سیدمهدی سیدفاطمی، یادگار «سیدجواد» و «طاهره» یکم فروردین ماه سال 1340 در شهرستان تهران به دنیا آمد. تا پایان دوره متوسطه در رشته علوم طبیعی درس خواند و دیپلم گرفت. این شهید گرانقدر سیزدهم آبان ماه سال 1357 در زادگاهش هنگام شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسید. پیکرش را در بهشت زهرای همان شهرستان به خاک سپردند.

قسمت اول روایت برادرانه از زندگی شهید سادات«سیدمهدی سیدفاطمی» را در ادامه می‌خوانیم:

یکم فروردین ماه سال 1340 در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرمان یک روحانی است و از نظر مادی وضع خوبی نداشتیم، در سن 6 سالگی مادرمان را از دست دادیم، آن زمان ما همه بچه بودیم و این مسئله برایمان خیلی سخت بود. پدرم با زن مهربانی مجدد ازدواج کرد و ما به این صورت بزرگ شدیم.

سیدمهدی در دبستان الهی واقع در نازی آباد درسش را آغاز کرد. درسش هم خوب بود بعد از اخذ مدرک ششم ابتدائی به دبیرستانی به نام دبیرستان عدل (که الان بنام شهید سید مهدی فاطمی نامگذاری شده) رفت و در آنجا نیز معلمین همه از او رضایت داشتند و با تنگدشت به مدرسه می‌رفت به همین خاطر به درس خیلی اهمیت می‌داد.

با اینکه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی با من درس زبان انگلیسی را تمرین می‌کرد و حتی بعضی درسهای مرا خیلی بهتر از خود من بلد بود. در مدرسه که بود دفترچه خاطراتی داشت. هر روز که از مدرسه می‌آمد در دفترچه‌ای فعالیت روزانه‌اش را می‌‎نوشت. یک روز دیدم که در دفترچه‌اش نوشته بود: متأسفم که امروز مصداق سخن امام علی (ع) شده‌ام که می‌فرماید: «و ای بر مسلمانیکه دو روزش با هم مساوی باشد.»

سیدمهدی در یک خانواده مذهبی رشد کرده بود تلاش می‌کرد خصوصیات یک انسان مکتبی و مجاهد را در خود پرورش دهد. پدر چون روحانی بود و مردم به دید دیگری به فرزندان روحانی نگاه می‌کردند. به همین خاطر خودش را مجبور می‌دانست که اخلاق و رفتارش را خوب کند.

فعالیت‌های سیاسی را از همان زمانی آغاز کرد که مسئله توهین روزنامه به امام(ره) پیش آمد. او در آن زمان سنش کم بود، اما چیزهایی درباره 15 خرداد شنیده بود. که او را به تکاپو انداخته بود. مثلاً برای ما تعریف می‌کرد: ساوک از امام خمینی هم می‌ترسد. حتی یکی از دوستان ما که به سربازی رفته بود وقتی از او پرسیده بودند اهل کجائی جواب داده بود خمینی (یعنی اهل خمین هستم) به خاطر همین کلمه او را 6 ماه بازداشت کردند، در آن زمان سیدمهدی بخاطر اینکه پدرمان روحانی بود علاقه زیادی به پیگیری مبارزه داشت.

و با پرسش می‌خواست امام را هر چه بیشتر بشناسد آن زمان دیگر اعلامیه‌های امام به ایران می‌آمد. او اعلامیه‌ها را می‌گرفت و برای ما می‌آورد و در این جور مسائل خیلی پرشور و با هیجان برخورد می‌کرد به همراه چند تن از دوستانش که ارتباط نزدیکی با آنها داشت یک دستگاه کوچک تکثیر ساختند و اعلامیه‌های امام را با آن دستگاه چاپ می‌کردند.

اغلب اوقات این اعلامیه‌های تکثیر شده رابه منزل می‌آورد و با ایمان قوی و بدون هیچ ترسی پخش می‌کرد. اما ما میترسیدیم چون آن دوران ایمان کاملی نداشتیم فقط نماز می‌خواندم ولی از اطمینان قلب بر خوردار نبودیم به او می‌گفتیم: تو از لحاظ بدنی ضعیفی چطور میخواهی در مقابل افراد ساواک مقاومت کنی در جواب به من گفت: مسئله قدرت نیست مسئله ایمان است. خمینی هم سلاح ندارد پس اگر اینطور باشد نهایت باید با شاه مبارزه کرد.

ما با اینکه می‌دانستیم او راست می‌گوید ولی با این حال وحشت داشتیم و از این کارها می‌ترسیدیم. حتی یک شب که اعلامیه‌ها را به منزل آورده بود و خوابیده بود من از راه رسیدم و اعلامیه‌ها را برداشتیم، بیدار شده بود و زیر چشمی مرا زیر نظر داشت. فهمیدم که بیدار شده به او گفتم: چرا اعلامیه‌ها را به خانه آوردی، ساواک اگر بفهمد میدانی چه می‌شود؟ گفت: «اگر ساواک فهمید، مسئولیتش با من» گفتم: ساواک تو را که به تنهایی دستگیر نمی‌کند. خانواده را هم دستگیر می‌کند، گفت: نه اصلا امکان ندارد که بفهمند و بتوانند شما را بگیرند چون من در موقع خطر خودم را همراه اعلامیه ها نابود می‌کنم.

ادامه دارد...

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده