درد دل یک معلم شهید
او در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با برادر بزرگترش در راهپیمایی های مردمی، حضوری فعال داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، در سال 1359، همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، لباس مقدس سربازی را بر تن نمود. در اواخر سال 1362 طبق سنت پیامبر (ص) ازدواج نمود که دو فرزند پسر حاصل این ازدواج است.
ایشان در سال 62-61 به خدمت در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و همزمان در رشته الهیات دانشگاه تربیت معلم کرج تحصیلات خود را ادامه داد. شهید مرتضوی از سال 1359 و آغاز تجاوز دژخيمان عراقی به مرزهای کشور تا پایان جنگ، همواره به صورت دورههای سه ماه در جبهه ها حضور داشت و در ایام مرخصی، به امور تحصیلی و دانشگاهی خود میپرداخت.
بعد از پذیرش قطعنامه در حالی که دورهِ سه ماههِ او تمام شده بود، با حضور در یک عملیات داوطلبانه در منطقه شلمچه، روح بزرگش در تاریخ سوم مرداد سال 1367 ، مصادف با عید قربان به ملکوت اعلی پیوست و در یازدهم مرداد همان سال مصادف با عید سعید غدیر خم، پیکر پاک این شهید گرانقدر، به خاک سپرده شد.
درد دل شهید
دل گرفته است، دلها همه گرفته است، ایران گرفته است، چند روزی است که حتی آسمان ها هم گرفتهاند و گاهی اوقات گریستن می کنند. نمیدانم چه سری است، چه رمزی است، چه برنامهای است؟
از خیل شهیدان، از خیل مجروحان، فضای ایران بوی خون میدهد. زمینها همه گلگوناند، از سراسر پهن دشت ایران غم برمی خیزد، گویا انفجاری در پیش است، گویا فرجی در پیش است یا نه، قضیه چیز دیگری است. گویا از شهیدان ما آسمانها گرفتهاند و گریه میکنند. دلها گرفته و در درون خود گریه می کنند و چشم ها به جای اشک خون دارند.
آیا این حکایت از این ندارد که چه سهل انگاری هایی که نمی شود؟ چه بی تفاوتی هایی که نسبت به خون شهیدان نمی شود؟ و چه گروهک هایی که روی خون شهیدان و در پشت جسد شهیدان سنگر گرفته اند و چه خیانت هایی که نمی کنند؟ چه افکاری که در سر می پرورانند و چه و چه و چه و..؟
آری، آن قدر دل گرفته است که می ترسم بالاخره ظرفیت تکمیل شود و براثر فشار، این دل بترکد و منفجر شود و این دل عقده هایش را خالی کند، خدایا هر چه مصلحت است بر ما روادار و ما را یک لحظه به خود وامگذار که نابودی ما در آن است.