روایت رزمنده"درویش خرمی" از تلخ و شیرین روزهای جنگ
خاطرات دوران دفاع مقدس با همه سختی ها بسیار شیرین و لذت بخش است. بنده با توجه به اینکه مدت سه سال و اندی در سراسر سرزمین جبهه های نبرد حق علیه باطل با اینکه در بیش از دوازده عملیات شرکت داشتم. خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را تجربه کردم.
خاطرات تلخ شهادت همرزمان و خاطرات شیرین حضور در جمع با صفای بسیجیان که با همدلی و برادری سختی های جسمانی را به فراموشی می سپرد. از جمله مکان هایی که جدا از سختی های آن با عدم رغبت رزمندگان برای حضور در آن مواجه بود منطقه کردستان بود.
اینجانب در سال 1362 به همراه
شش نفر از دوستان هم محلی برادران، حسن اصفهانی، سید محمد رضاحسینی، حسین مهاجر، مهدی
ابراهیمی نژاد، احمد فرازنده نیا، احمد فخاری که در مجموع در آن مرحله هیجده نفر از
شهرستان ورامین به کردستان اعزام گردیدند که ما هفت نفر از آب باریک به منطقه سقز،
روستای کسنزان که آخرین روستای پاکسازی شده در آن منطقه بود اعزام شدیم.
وضعیت کردستان از نظر ناامنی و تبلیغات منفی که بر آن منطقه سایه انداخته بود از یک طرف و وضعیت آب و هوا و سرمای طاقت فرسا از طرف دیگر عدم وجود امکانات و کمبود نیرو و امکانات نظامی و عدم آشنایی به منطقه و در مقابل آشنایی کامل عوامل دشمن و خطر نفوذ آنان که در لباس نیروهای پیش مرگ بعضا در پایگاه ها مشغول خدمت بودند و گاهی شیطنت نیروهای خودی که فوق تصور بود همگی سختی های مضاعفی را برای ما ایجاد کرده بود که در چندین مرحله تصمیم گرفتم بدون تسویه حساب آنجا را رها کنم و به مناطق جنگی جنوب برگردم که با مشورت دوستان و عدم صلاح دید آنان صرف نظر می کردم.
تنها چاره را در این میدیدم که شب ها اسلحه خود را برداشته و در موقعیتی که این دوستان در وضعیت بدتری از نظر نظامی و امکانات رفاهی و در معرض خطر بیشتری بودند بروم. همه این سختی ها، سختیش در این بود که شناسایی دشمن بسیار سخت بود و نمی دانستیم از چند طرف با دشمن مواجه هستیم و گاهی نااهلی نیروهای خودی نیز سختی اش کمتر از آن نبود.
منبع: کتاب «نسیمی از بهاران» به قلم «احمد فخاری»