دلاورمردی از عملیات "خیبر"
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید «علی اصغر دهقانی»، ششم اسفند ماه 1345 در خانواده ای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. دومین فرزند خانواده بود و از سنین کم به پدرش در کشاورزی کمک می کرد. نوجوان بود که با روحانی محل آقای فائزی مهر آشنا شد و با او انس گرفت و همین آشنایی باب فعالیّت های انقلابی او را گشود. پس از انقلاب برای تاسیس پایگاه بسیج شهرآباد از طرف سپاه شهریار به دوره آموزش یک هفته ای در تهران اعزام شد و پس از اتمام آموزش به همراه دیگر دوستانش از جمله شهید محمد قاسم نورافکن بسیج شهرآباد را تاسیس نمودند.
پدرش او را یک بسیجی تمام عیار توصیف می کند که همیشه با جان و دل و بدون هیچ چشم داشتی در این مسیر قدم بر می داشت. فاصله منزلشان تا پایگاه بسیج بیش از دو کیلومتر بود که شهید هر شب این مسیر را با پای پیاده طی می کرد و تا اذان صبح در پایگاه مشغول فعالیت بود. خوش اخلاقی و شوخ طبعی از ویژگی های بارز شهید بود به گونه ای که همیشه خنده بر لب داشت. همرزم شهید می گوید: علی اصغر برخلاف هم سن و سال هایش هیچ دلبستگی به این دنیا نداشت طوری رفتار می کرد که گویی زندگی دنیایی را به بازی گرفته و از دنیا دل بریده است. بسیار بخشنده بود حتی در منطقه وسایل خود را به دیگر رزمندگان می بخشید.
خواهر شهید نقل می کند: که او علاقه زیادی به نوحه خوانی داشت، روزهایی که در خانه بود نوارهای نوحه گوش می کرد و خودش همراه مداح دم می گرفت و می خواند و اشک می ریخت.
مدّتی به درس طلبگی مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی تصمیم به رفتن به جبهه های نبرد گرفت. پدرش تعریف می کند: که وقتی شنیدم می خواهد به جبهه برود از او پرسیدم به این دلیل می خواهی بروی که بعدها بگویند علی اصغر دهقانی هم رزمنده شده و او جواب داد: نه میروم چون امام خمینی گفته جبهه ها را پُر کنید.
اولین بار در سال ۱۳۶۰ به همراه اولین گروه اعزامی از صفادشت عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. وقتی برای مرخصی می آمد همیشه به خانواده های شهدا سر میزد. در مسجد محل عکس های جبهه را به نمایش می گذاشت و حتی در روزهای مرخصی هم استراحت نداشت گاهی اتفاق افتاده بود که آخر شب از منطقه رسیده و مستقیم به پایگاه بسیج رفته است.
همیشه با ذوق و علاقه از حال و هوای جبهه تعریف می کرد. یک بار مادر بزرگش که علاقه زیادی به او داشت پرسیده بود چرا این قدر زیاد به جبهه می روی که علی اصغر پاسخ داده بود: من میروم تا راه کربلا را باز کنم و شما را به زیارت ببرم و چه یقین زیبایی داشته، او و رفقایش رفتند تا این روزها ما در نهایت آسودگی و امنیت راهی کربلا شویم.
بار دوم که اعزام شد در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و با زخمی شدن همرزمش آقای اصغر کاظمی او را به عقب برگرداند. سال 1362 سومین و آخرین اعزام او بود و این بار در عملیات خیبر شرکت کرد.
صبح روز عملیات رزمندگان پس از بیست کیلومتر پیاده روی در جزیره ی مجنون با دشمن بعثی روبرو می شوند و از دو طرفِ هور و خشکی در محاصره قرار می گیرند. اما رزمندگان اسلام تا آخرین لحظه مردانه مقاومت می کنند و اصغر در هفتم اسفند ماه 1362 مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به ندای حق لبیک می گوید و به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا بود نایل می شود.
پیکر پاک شهید هشت روز پس از شهادتش یعنی در پانزدهم اسفند سال 1362 تشییع و به خاک سپرده می شود.
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران