زندان اوین و کاخ نیاوران بنا کرده ایم
شهید «حسن رفیعی» مقاله ای در تاریخ پانزدهم فروردین 1358 نوشته است که در ادامه می خوانید؛
انٌ آثار ناتدلٌ علینا
سیر انقلاب خفقان بر همه جا حاکم بود، جهل و تاریکی و کمراهی بر همه جا دامن گسترده بود ، در تاریکی تشعشع نوری نمی توانستی بیابی ، اگر نامی از صبح بر زبان میراندی ، دیوان جهل و استعمار تیغ برٌان را بر گلویت می نهادند.اگر شب را نمی خواستی و خواهان صبح بودی با نعره شبانه دیوان و شکنجه گران پول پرست مواجه میشدی، اگر پلکان چشمت را نیمه باز می نهادی باید با ضربه سهمگین مشعلداران استبداد روبرو میشدی.
خورشید را آنچنان دور کرده بودند که نوری در شرق یافت نمیشد. ستارگان شب را یک بیک نه ، بلکه صد به صد پائین میکشیدند و خاموش میکردند ، غافل از آنکه آسمان پر ستاره است خورشید از شرق طلوع کرده بود اما مشرق زمین در تاریکی محض فرو رفته بود. آنقدر خفقان و تاریکی در کشور حکمفرما بود که گویی مردمانی در این کشور زندگی نمیکنند.
در همین جهل و تاریکی بود که ما را بسوی تمدن بزرگ و پوشالی نوید می دادند، آنقدر نوید و مژده می دادند و آنقدر تمدن پوشالی خود را والا می انگاشتند که گویی در عصر جدید پیامبر و مصلح اند غافل از آنکه : در عصری زندگی میکردیم که تمام خیانت ها ، چپاول گریها، دزدی ها ، رذالتها بسوی ما سرازیر شده بودند .
در عصری زندگی میکردیم که خون سرخ برادران و خواهرانمان را باید بروی آسفالتها و در گوشه زندانها نظاره میکردیم . در عصری زندگی میکردیم که روزنامه و مجله مان در زیر بد ترین قیچی سانسور قرار می گرفت. در عصری زندگی می کردیم که سینما و تلویزیون و سایر ارتباط جمعی ما تا صحبتی و صحنه ای شهوترانی نمی کردند و نشان نمی دادند مشتری نداشت و مهمتر از آن اینکه ، دولت غیر از آنرا اجازه نمیداد.
و بالاخره :
در عصری زندگی میکردیم که در مقابل اعصار گذشته رو سیاه بودیم.ده ها سال به ظاهر گذشت ولی هنوز صاحب همان تمدن خفقانی بودیم ، رژیم که فکر میکرد مردم در خوابی بسر می برند که دیگر بیدار شدنشان محال است ، نوشته ای کثیف و کزائی در روزنامه های آن عصر نوشت ، نوشته ای که میلیون ها مشت گره کرد و میلیون ها دهان را بفریاد باز کرد.
مردم و طلاب علوم دینیه قم که تحمل شنیدن و دیدن چنین توهینی را نداشتند با راهپیمائی آرام و بی صدا اعتراض و انزجار خود را از این نوشته و آن رژیم ابراز داشتند ولی با گلوله های گرم و سربهای تفتیده روبرو شدند.
چهل روز این فاجعه گذشت در چهلم شهدای قم مردم شجاع و پاک سرشت تبریز ، این فرزندان راستین ستارخان و باقر خان علیه این کشتار وقیحانه قیام کردند ولی آنها هم با گلوله های ذوب شده مواجه شدند. آتش افروخته تر شد ، چه رژیم احمقی؟ میخواهد آتش را با باد خاموش کند.
آتش افروخته و شعله اش فزونی یافت، شهر ها هر یک مشتی شده بود گره کرده در برابر چشمان محمد رضاخان ، مبارزات همچنان ادامه داشت ، شهیدان هر لحظه بیشتر و بیشتر میشدند و شاه از کشته، پشته می ساخت تا اینکه فاجعه خونین 17 شهریور و یا همان جمعه سیاه پیش آمد.
شاه، وقتی دید آتش خاموش نمی شود و شعله اش افزون میگردد گفت: " چندین دانشگاه و مدرسه ساخته ام و چه پیشرفتها که نکرده ایم"
اما او نگفت که زندان اوین و کاخ نیاوران بنا کرده ایم. به توبه نشست و بزاری پرداخت. اما، توبه گرگ مرگ است حکومت نظامی و دولت نظامی هم کاری از پیش نبرد.
حکومت بختیار جانشین اعمال وحشیانه شد ، آخر هر کسی سهمی دارد ، بختیار هم سهمی برای چپاول اموال میخواست داشته باشد ولی او هم نتوانست کاری کند ، از قیام پیوسته ملت بود که زندانهای اوین و کلیه زندانهای دیگر خالی از زندانیان سیاسی شد ولی زندانیان بجای گوشه گیری ، اسلحه بدست گرفتند و سر سختانه مبارزه کردند.
قیام واقعاً همه گیر شده بود ، نیروی هوائی منتظر جرقه ای بود تا ارتش را مشتعل سازد و جنگ مسلحانه علیه کفر را آغاز نماید و همین نیرو بود که جنگ مسلحانه و بیاری ملت غیور تهران توانست رژیم پوشالی و غیر انسانی پهلوی و دولت غیر قانونی بختیار را سرنگون سازد و نام یگانه زعیم و مرجع عالیقدر جهان تشیع اش حضرت آیت الله العظمی امام خمینی را به تمام جهان فریاد کند و به گفته سر لشکر قرنی: ارتش با آن همه ادعا تسلیم چند جوان مسلح با کمی سلاح شد.
اکنون در این برهه از زمان با بکوشیم با حفظ حراست از پیروی امام امتمان و از پیروزی بدست آمده به فریب خوردگان ساده لوح بفهمانیم که اقتصاد زیر بنا و هدف نیست ، تکامل هدف است.
کنون ای همرزمان و ای یاران بدانید که باید پرچم اسلام در
همه جا باهتزاز در آید. بدانید که هدف نباید گم شود و همیشه باید بیاد الله جنگید که مبارزه برای خدا
راه خلق مسلم پیمود نیست و بدانید که پیروزی از ماست. الا بذکر الله تطمئن القلوب