خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 28
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اردیبهشت سال 1362 در حالی که خواب بودم، ديدم که يک پسری همراه ناصر هستند و او به ناصر می‌گويد بابا. ناصر هم به او می‌گفت بابا. و آن فرزند...» متن کامل خاطره بیست و هشتم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

یک خواب برای ناصر

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان نی ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سال‌ها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: نوای اذان رزمنده‌ای که دل‌ها را می‌لرزاند // قسمت 27

متن خاطره خودنوشت قسمت «28» : یک خواب برای ناصر

بسم الله الرحمن الرحيم شب 23 اردیبهشت سال 1362 در حالی که خواب بودم در خواب ديدم که يک پسری همراه ناصر می‌باشد و او به ناصر می‌گويد بابا. و ناصر هم به او می گفت بابا. و آن فرزند پسر هم بود و قيافه اش هم الآن در ذهنم است ولی به آن صورت نمی‌توانم بيان کنم و اگر خودم زنده بودم قيافه‌اش در نظرم است و می‌توانم درباره اش قضاوت کنم.

اين خواب را تنها به اين خاطر بيان کردم که بتوانم تحقيقی درباره صحت خواب‌ها بکنم. والسلام.

شب ساعت 10:30 دقيقه در خوابگاه شبانه روزی در حال درس خواندن می‌باشيم. بهمن اميری.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده